نگرشي به رسم ‌الخط قرآن كريم
6/ 2/ 1404 14:27

نگرشي به رسم ‌الخط قرآن كريم «رسم‌المصحف»

چكيده

رسم الخط ويژه قرآن كريم كه از آن با عنوان «رسم‌المصحف» ياد مي‌شود، علاوه بر اين كه يكي از علوم قرآني مصطلح محسوب مي‌شود، به جهت ارتباط مستقيمي كه با متن و نگارش كلام الهي دارد، عموم مسلمانان نيز در مرحله آموزش، قرائت و مراجعه به قرآن با آن مواجه مي‌شوند و طبعاً سؤالات و شبهاتي در خصوص آن مطرح مي‌كنند.

مقاله حاضر پس از بيان مختصر تاريخچه كتابت قرآن، به ارائه تعريف رسم‌المصحف و پيشينه به‌كارگيري آن در كتابت قرآن پرداخته و با ذكر پاسخ مهم‌ترين شبهات در باره آن، به نظر علماي اسلامي در مورد رعايت قواعد آن در نگارش كلام نوراني خداي متعال اشاره مي‌كند. پايان‌بخش اين مقاله، قواعد اساسي رسم‌المصحف مي‌باشد.

كليد واژه‌ها

قرآن؛ كتابت قرآن؛ رسم‌المصحف؛رسم‌الخط قرآن؛ قرائت قرآن.

كتابت قرآن در زمان رسول خدا(ص)

پيش از آن كه در بارة «رسم‌المصحف» سخن بگوييم، لازم است از كتابت قرآن در زمان صدر اسلام و مهم‌ترين ويژگي‌هاي آن سخن گفته شود؛ امري كه در عين روشن بودنش در زمان حاضر، در بسياري از زمينه‌ها در عصر نزول قرآن كريم مبهم مي‌باشد. ما با در نظر گرفتن مسائل و شواهد گوناگون و استناد به دلايل عقلي در صدد تبيين اين امر هستيم.

هر گاه آيه يا سوره‌اي بر رسول اكرم(ص) فرود مي‌آمد، آن حضرت گروهي را به كتابت بخش نازل شده امر مي‌فرمودند تا كلام خدا از كاستي و زيادي مصون بماند.[1] هر چند خداوند متعال خود را متكفل حفظ قرآن از تحريف مي‌داند،[2] اما راه اين محافظت را مسلمانان و وسايل معمول قرار داده است.

از قدرت حافظه خيره‌كننده و فوق‌العاده اعراب آن زمان كه بگذريم، مهم‌ترين راه نگهداري قرآن، نگارش كلام الهي بوده است. حفظ و نگارش به مثابه دو بازوي مختلف در اين موضوع هستند؛ گاهي حافظه به كمك نوشتن مي‌آمد و گاه عكس آن رخ مي‌داد. هر چند حافظان قرآن متعدد بوده‌اند، اما طريق «حفظ»، روشي فردي و شخصي بود. در مقابل، «كتابت» روشي اثرگذارتر و فراتر از اشخاص در نگهداري قرآن از زياده و كاهش‌ها مي‌باشد.

كاتبان وحي در عصر رسالت

در بارة تعداد و نام كاتبان وحي اختلافاتي در منابع مشاهده مي‌شود. برخي شمار ايشان را چهارده تن، گروهي بيست و شش نفر[3] و عموماً بيش از چهل كس[4] دانسته‌اند. در اين ميان، نام تعدادي از صحابه بيشتر به چشم مي‌خورد: امام علي‌بن ابي‌طالب(ع)،[5] عثمان بن عفان و ابي بن كعب،[6] عبدالله بن مسعود،[7] زيد بن ثابت،[8] عبدالله بن سعد بن ابيسرح[9] و معاويه بن ابي‌سفيان.[10]

بنا بر نقل، هر يك از كاتبان وحي غير از نسخه‌اي از قرآن كه براي خود نگارش مي‌كردند، نسخه ديگري را كتابت نموده و در منزل رسول خدا(ص) قرار مي‌دادند.[11]

توجه به اين نكته ضروري است كه عنوان «كاتب وحي» به تنهايي برتري و فضيلتي را براي كسي اثبات نمي‌كند. عالم بزرگ شيعه مرحوم شيخ صدوق پس از اشاره به حال معاويه و عبدالله بن سعد، مي‌فرمايد: «كاتب وحي بودن به تنهايي موجب فضيلت نيست همان‌گونه كه در بارة عبدالله بن سعد بن ابي سرح نقل شده است ... و در اين امر، حكمت رسول خدا(ص) مشخص مي‌شود ... .»[12]

ادوات كتابت قرآن

هر چند وسايل‌ مختلفي‌ براي‌ كتابت‌ قرآن‌ در آن‌ عصر برشمرده‌اند، اما به‌ نظر مي‌رسد مهم‌ترين‌ وسيله‌ نگارش‌، «قرطاس‌» (كاغذ) باشد. استفاده‌ از اين‌ لفظ‌ در قرآن‌ و در سوره‌ مباركه‌ انعام‌ ـ كه‌ مكي‌ است‌ ـ گوياي‌ مورد استفاده‌ و مأنوس‌ بودن‌ آن‌ حتي‌ براي‌ مردم‌ بي‌سواد و بيابانگرد است‌.[13]

وسيله‌ ديگر «قلم‌» است‌ كه در قرآن به آن اشاره شده است.[14]   

از جمله‌ ديگر ادوات كتابت عبارت‌ است‌ از:

مِداد به‌ معناي‌ مركب‌؛[15] صُحُف‌ به‌ معناي‌ برگ‌هاي‌ كاغذ قابل‌ استفاده‌ براي‌ نگارش‌؛[16] عُسُب‌ يعني‌ چوبه‌هاي‌ درخت‌ نخل‌؛ لِخاف‌ يعني‌ سنگ‌هاي‌ سفيد نازك‌ و ظريف‌؛ اَكتاف‌ يعني‌ استخوان‌هاي‌ شانه‌ شتر يا گوسفند؛ اَقتاب‌ يعني‌ چوب‌هاي‌ محمل‌ روي‌ شتر؛ رِقاع‌ يعني‌ برگ‌هاي‌ كاغذ، درخت‌ يا پوست‌ حيوانات‌؛ حرير يعني‌ پارچه‌؛ اديم‌ يعني‌ پوست‌ يا چرم‌ دباغي‌ شده‌.[17]

قطعاً مهم‌ترين‌ وسيله‌ براي‌ كتابت‌ مصحف‌، كاغذ يا ورقه‌هاي‌ نازك‌ پوست‌ بوده‌ وساير مواردي‌ كه‌ ذكر شد صرفاً وسايلي‌ بوده‌ كه‌ بعضاً روي‌ آن‌ كتابت‌ مي‌شده‌ است‌. دقيقاً مانند اين‌ كه‌ شخصي‌ سنگ‌ قبر اموات‌ را در گورستان‌هاي‌ امروزي‌ ببيند و تصور كند وسيله‌ نگارش‌ در قرن‌ پانزدهم‌ هجري‌، سنگ‌ است؛‌ يا تابلوهاي‌ پارچه‌اي‌ يا فلزي آيات‌ قرآن‌ را ملاحظه‌ نموده‌ و وسيله‌ نگارش‌ را پارچه‌ و رنگ‌ يا فلزات بداند.

تصور كنيد با حجم‌ آيات‌ و سور قرآن‌، اگر كسي‌ مي‌خواست‌ كل‌ قرآن‌ را روي‌ سنگ‌ كتابت‌ كند چه‌ حجم‌ سنگ‌ مي‌شد و چگونه‌ بايد آنها را حفظ‌ نموده و براي‌ استفاده‌ از آن‌، ترتيب‌ و نظم‌ خاصي‌ به‌ آن‌ مي‌داد؟!

در هر حال‌، غير از كاغذ و مركب‌، كاربرد بقيه‌ وسايل‌ موردي‌ و مقطعي‌ بوده‌ و به‌ هيچ‌ وجه‌ جنبه‌ عموميت‌ و شمول‌ نداشته‌ است‌.

نوع خط و ويژگي‌هاي خط و كتابت قرآن در صدر اول

بنابر تحقيق برخي‌ از محققان، نوع‌ خط‌ در زمان‌ رسول‌ اكرم‌(ص) «خط‌ كوفي‌» بوده‌ است‌. منشأ خط‌ كوفي‌ شهر حيره‌ قديم‌ (كوفه‌ فعلي‌) مي‌باشد. پس‌ از ورود خط‌ كوفي‌ به‌ جزيره‌العرب‌، تقريباً تمام‌ متون‌ با اين‌ خط‌ نوشته‌ مي‌شدند. هرچند نسخه‌ مكتوبي‌ از قرآن‌ كه‌ قطعاً در دوران‌ پيامبر مكرم‌ اسلام‌(ص) كتابت‌ شده‌ باشد موجود نيست‌، اما ديگر متون‌ مكتوب‌ از آن‌ دوران‌ ـ نظير نامه‌هاي‌ آن‌ حضرت‌ به‌ برخي‌ از پادشاهان‌ و سران‌ كشورها ـ گواه‌ ويژگي‌هايي‌ است‌ كه‌ تحقيقات‌ مختلف‌ نيز آنها را تأييد مي‌كند.[18]

مهم‌ترين‌ ويژگي‌هاي‌ خط‌ كوفي‌ و نگارش‌ عربي‌ با عنايت‌ به‌ كتابت‌ قرآن‌ در آن‌ دوران‌ چنين‌ است‌:

1ـ خط‌ كوفي‌ مورد استفاده‌ در آن‌ زمان‌ بسيار ساده‌ و به‌ دور از پيچيدگي‌ها بوده است‌. در اين‌ خط‌، حروف‌ و كلمات‌ بسيار ابتدايي‌ نوشته‌ مي‌شده‌ و به‌ همين‌ جهت، بعضاً حروف‌ شبيه‌ به هم‌ نوشته‌ مي‌شدند. كافي‌ بود اندازه دندانه حرف‌ ضاد كمي‌ بلندتر شود تا به‌ حرف‌ ظاء شبيه‌ شود و يا برعكس‌ آن‌.[19] همچنين‌ اگر قسمت‌ پاييني حرف‌ واو كشيده‌ شده‌ و به‌ حرف‌ بعدي‌ نزديك‌ مي‌شد به‌ حرف‌ فاء شبيه‌ مي‌شد و خلاف‌ آن‌ نيز مشكل‌آفرين‌ بوده است.[20]

2ـ براي‌ تمايز حروف‌ متشابه‌ در الفباي‌ عربي‌ از علامت‌ مميزه‌اي‌ استفاده‌ نمي‌شد؛ مثلاً حروف‌ باء، تاء، ثاء يكسان‌ نگاشته‌ مي‌شدند و حالت‌ غير آخر آنها با حروف‌ نون‌، ياء خوانا و ياء پايه‌ همزه‌ در ميان كلمه همسان‌ نوشته‌ مي‌شد.[21]

3ـ علايم‌ و حركات‌ حروف‌ نگاشته‌ نمي‌شد و اصل‌ حروف كلمه‌ ـ بدون‌ نقطه‌ و اعراب‌ ـ نوشته‌ مي‌شد؛ لذا كلمه‌اي‌ نظير «ننرل‌» به‌ صورت‌هاي‌ مختلفي‌ از قبيل‌ «يَنزِل ، يُنَزِّل ، يُنَزَّل ، يُنزِل ، يُنزَل ، تَنَزَّل و ...» مي‌توانست‌ خوانده‌ شود. البته‌ توجه‌ به‌ مفهوم‌ كلمه‌ در جمله‌ مي‌توانست‌ تا حدودي به‌ قرائت‌ صحيح‌ كلمه‌ كمك‌ كند.[22]

4ـ صداي‌ كشيده‌ الف‌ از ميان‌ بسياري‌ از كلمات‌ داراي‌ چهار حرف‌ و بيشتر حذف‌ مي‌شد. به‌ عنوان‌ نمونه‌ كلمات‌ «مالك‌» (حمد: 4)، «العالمين‌» (حمد: 2)، «الولدان‌» (واقعه: 17) به‌ صورت‌ «ملك‌»، «العلمين‌»، «الولدن‌» نگارش‌ مي‌شد.

5ـ صداي‌ كشيده‌ در كنار حرف‌ مجانس‌ خود، معمولاً از خط‌ حذف‌ مي‌شد؛ مثلاً كلمات‌ «اَآمنتم» (اعراف: 123)‌،[23] «الغاوون‌» (شعراء: 224)، «يستحيي‌» (بقره: 26) به‌ صورت‌ «امنتم‌، العاون‌، يستحي‌» نوشته‌ مي‌شد.

6ـ همزه‌ بدون‌ پايه،‌ نمادي‌ در كتابت‌ نداشت‌ و كلاً از خط‌ حذف‌ مي‌شد؛ مثلاً كلمات‌ «جاء» (نصر: 1) و «شي‌ء» (انعام: 148) به‌ صورت‌ «حا، سي‌» نگاشته‌ مي‌شد.

7ـ موارد استثنايي‌ و خاص‌ در رسم‌ الخط‌ قرآن‌ متعدد بود؛ از جمله اين موارد مي‌توان اشاره كرد به‌:

حذف‌ حرف‌؛ نظير «قل‌» به‌ جاي‌ «قال‌» (انبياء: 112) و «ابرهم‌» به‌ جاي‌ «ابراهيم‌» (بقره: 124).

افزايش‌ حرف‌؛ نظير «لساي‌» به‌ جاي‌ «لشي‌ءٍ» (كهف: 23) و «ملائهم‌» به‌ جاي‌ «ملاهم‌» (يونس: 83).

موصول‌ نوشتن‌ كلمات‌ مفصول‌؛ نظير «اَنَّما» به‌ جاي‌ «اَنَّ ما» (انفال: 41) و «اَلَّو» به‌ جاي‌ «اَن‌ لَو» (جن: 16).

مفصول‌ نوشتن‌ كلمات‌ موصول‌: نظير «كُلَّ‌ ما» به‌ جاي‌ «كُلَّما» (نساء: 91) و «في‌ ما» به‌ جاي‌ «فيما» (شعراء: 146).

تبديل‌ حرفي‌ به‌ حرف‌ ديگر؛ نظير «رحمت‌» به‌ جاي‌ «رحمه» (اعراف: 56) و «اييم‌» به‌ جاي‌ «ايام‌» (ابراهيم: 5).

با عنايت‌ به‌ موارد فوق‌، مشخص‌ مي‌شود‌ مصحف‌ مكتوب‌ تنها براي‌ شخصي‌ قابل‌ استفاده‌ بود كه‌ حافظ‌ قرآن‌ يا حداقل‌ حافظ‌ نسبي‌ آيات‌ و سور قرآن‌ باشد و اگر كسي‌ آشنايي‌ قبلي‌ با قرآن‌ كريم‌ نداشت‌، استفاده‌ از مصحف‌ برايش‌ مشكل‌ و بلكه‌ غيرممكن‌ بود.

معناي لغوي و تعريف اصطلاحي رسم

فيروزآبادي(م 817 ق) در بيان معناي‌ لغوي‌ رسم‌ چنين‌ گفته است:

«الرسم: ركيه تدفنها الارض ، و الاثر ، او بقيته ، او ما لا شخص له من الآثار». 

«رسم‌ يعني‌ چاهي‌ كه‌ زمين‌، آن‌ را در خود پوشانده‌ و مستور كرده‌ است‌؛ و نيز، اثر و نشانه‌ يا باقي‌ ماندة‌ آن‌؛ يا اثر و نشانه‌اي‌ كه‌ مرتفع‌ نبوده‌، تقريباً با زمين‌ هم‌ سطح‌ باشد.» [24]

از ديگر معاني‌ اين‌ كلمه‌ «خط‌ و نگارش‌» است‌ چنان كه رازي‌(م بعد از 666 ق) گويد:

«رسم علي‌ كذا و كذا اي‌ كتب».[25]

و مارغني‌ (م‌ 1341 ق) مي‌نويسد:

«و يرادف‌ الرسم الخط و الكتابه و الزبر و السطر و الرقم‌ و الرشم‌ ـ بالشين‌ المعجمه ـ ...»

«رسم‌، با كلمات‌ خط‌، كتابه‌، زبر، سطر، رقم‌ و رشم‌ (با شين‌) هم‌معناست‌»[26]

ظاهراً در حديث‌ شريف‌ علوي «يأتي‌ علي‌ الناس زمان لايبقي فيه من القرآن الا رسمه‌»[27] نيز رسم‌ به‌ معناي‌ خط‌ است‌.

در اصطلاح‌ علوم‌ قرآني‌ «رسم‌» (به‌ معناي‌ نگارش‌) به‌ دو نوع‌ تقسيم‌ مي‌شود:

الف‌ ـ رسم‌ قياسي‌

ب‌ ـ رسم‌ توقيفي‌ يا رسم‌المصحف

رسم‌ قياسي‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ امروزه‌ به‌ آن‌ «املاء» گفته‌ مي‌شود . در املاء، عمده كلمات‌ همان‌ گونه‌ كه‌ تلفظ‌ مي‌گردند، نگارش‌ مي‌شوند. البته‌ نگارش‌ كلماتي‌ نظير «اولئك» با واو زائد يا «مائه‌» با الف‌ زايد در املاء نشان‌ مي‌دهد كه‌ حتي در املاء نيز هميشه نگارش‌ منطبق‌ با تلفظ‌ نيست‌.

رسم‌ توقيفي‌ عبارت‌ است‌ از «شيوة‌ نگارش‌ ويژة‌ برخي‌ از كلمات‌ قرآن.»[28] منظور از نگارش‌ ويژه‌، نگارش‌ خاصي‌ است‌ كه‌ با رسم‌ قياسي‌ متفاوت‌ است‌؛ مثلاً طبق‌ قواعد رسم‌ توقيفي‌ كلمه‌ «شي‌ء» فقط‌ در يك‌ موضع‌ از قرآن‌ كريم (كهف: 23) به‌ صورت‌ «شاي‌ء» نوشته‌ مي‌شود. در جدول‌ ذيل به‌ چند مورد ديگر از مواردي‌ كه‌ طبق‌ قواعد رسم‌ توقيفي‌ با شيوه‌اي‌ مغاير با قواعد رسم‌ قياسي‌ كتابت‌ مي‌شوند اشاره‌ شده‌ است‌.

 

املاي‌ كلمه‌

نگارش‌ مطابق‌ رسم‌

تكرار در قرآن‌

املاي‌ كلمه‌

نگارش‌ مطابق‌ رسم‌

تكرار در قرآن‌

العالمين‌

العــلمين‌

73

فنجيناه‌

فنجينه‌

3

مأواهم‌

مأويهم‌

12

ضحاها

ضحيها

3

يحيي‌

يحي‌

20

يا قوم‌

يـقوم

47

علماء

علمؤا

2

ننجي‌

ن‍ــجي‌

1

 

مارغني‌ در باره‌ تقسيم‌ رسم‌ به‌ قياسي‌ و توقيفي‌ چنين‌ مي‌گويد:

«الرسم قسمان، قياسي و توقيفي. و يسمي‌ القسم الثاني‌ بالاصطلاحي، نسبه لاصطلاح الصحابه رضي الله عنهم‌. فالرسم القياسي هو تصوير الكلمه بحروف هجائها علي‌ تقدير الابتداء بها و الوقف عليها و لهـذا اثبتوا صوره همزه الوصل و حذفوا التنوين و فيه تآليف مخصوصه به. و الرسم التوقيفي علم تعرف به مخالفات خط المصاحف العثمانيه لاصول الرسم القياسي.»

«رسم‌ دو نوع‌ است‌: قياسي‌ و توقيفي‌. نوع‌ دوم‌ را ـ با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ اصطلاح‌ و روش‌ صحابه‌ بوده‌ است‌ ـ اصطلاحي‌ نيز مي‌نامند. رسم‌ قياسي‌ عبارت‌ است‌ از نگارش‌ و ترسيم‌ حروف‌ كلمه‌ با فرض‌ ابتدا از آن‌ كلمه‌ و نيز با فرض‌ وقف‌ بر آن‌؛ و به‌ همين‌ خاطر است‌ كه‌ همزة‌ وصل‌ را در كتابت‌ مي‌نويسند ولي‌ (نون‌ ساكنة‌ حاصل‌ از) تنوين‌ را حذف‌ مي‌كنند؛ و در اين‌ زمينه‌ كتاب‌هاي‌ خاصي‌ نوشته‌ شده‌ است‌. رسم‌ توقيفي‌ علمي‌ است‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ آن‌، موارد اختلاف‌ خط‌ مصاحف‌ عثماني‌ با قواعد رسم‌ قياسي‌ شناخته‌ مي‌شود.» [29]

وي‌ در ادامه‌ مي‌گويد:

«موضوع الرسم التوقيفي حروف المصاحف العثمانيه من‌ حيث الحذف و الزياده و الابدال و الفصل و الوصل و نحو ذلك.»

 «موضوع‌ رسم‌ توقيفي‌ عبارت‌ است‌ از حروف‌ مصاحف‌ عثماني‌ از حيث‌ حذف‌، زياده‌، ابدال‌، فصل‌، وصل‌ و امثال‌ آن‌»[30]

در علوم‌ قرآني‌، اصطلاحاتي‌ نظير «رسم‌»، «علم‌ الرسم‌»، «رسم‌المصحف‌» و «رسم‌المصحف‌ العثماني‌» همگي‌ مترادف‌ «رسم‌ توقيفي‌» مي‌باشند.

پيشينه‌ به‌ كارگيري‌ قواعد علم‌ رسم‌ در كتابت‌ قرآن‌

امروزه‌ بسياري‌ از مصاحف‌ در عالم اسلام بر اساس‌ قواعد «علم‌ رسم‌» نوشته‌ مي‌شوند. اما از بدو نگارش‌ قرآن‌ كريم‌ تا امروز، مسلمانان‌ تا چه‌ ميزان‌ به‌ اين‌ علم‌ و قواعد آن‌ پايبند بوده‌اند و نگارش‌ قرآن‌ توسط‌ آنها تا چه‌ اندازه‌ بر اساس‌ اين‌ قواعد صورت‌ مي‌گرفته‌ است‌؟

براي‌ بررسي‌ اين‌ امر، تاريخ شيوة‌ نگارش‌ مصحف‌ را در شش دوره‌ بررسي‌ مي‌كنيم‌:

1ـ   زمان‌ رسول‌ اكرم(ص):

هيچ مصحف كاملي از اين دوران بر جاي نمانده و تنها مصاحف ناقص يا صفحاتي از قرآن منسوب به اين زمان در موزه‌ها نگهداري مي‌شود. جالب آن كه در هيچ كتابي هم نگارش تمام كلمات قرآن از مصاحف اين برهه تاريخي نقل نشده است. تنها نقل‌هايي با شك و ترديد از اين دوره وجود دارد.[31]

شواهد گوناگون نشان مي‌دهند كه در صدر اسلام نگارش مصاحف به طور عمومي بر اساس نگارش زبان عربي آن روزگار بوده است. به عنوان نمونه عرب در كلمات چهار حرفي به بالا معمولاً الف وسط كلمه را نمي‌نگاشت و كلمه‌اي نظير «العالمين» به صورت «العلمين» نوشته مي‌شد.

در اين جا اين سؤال مطرح مي‌شود كه اگر اصولاً نگارش كلمات قرآن مطابق املاي عربي در آن دوران است، پس چرا موارد استثنايي، خاص و بعضاً متناقض (نظير نگارش كلمات: «قال» (انبياء: 112)، «ابراهيم» (در سوره بقره)، «لشيء» (كهف: 23) و «ننجي» (انبياء: 88) به صورت: «قل»، «ابرهم»، «لشايء» و «نجي») در رسم‌المصحف متعدد است؟

پاسخ تفصيلي اين سؤال در ادامه مباحث بيان خواهد شد.

2ـ در زمان‌ خلفاي‌ اول‌ و دوم‌ و خليفة‌ سوم‌ تا سال‌ 25 هجري‌:

در اين‌ دوره‌ اثري‌ از علم‌ رسم‌ و يا گزارشي‌ كه‌ مبتني‌ بر شيوة‌ خاص‌ رسم‌ برخي‌ از كلمات‌ قرآني‌ باشد، ديده‌ نمي‌شود.

3ـ در سالهاي‌ 25 تا 30 هجري:

طبق‌ نقل‌ تاريخ‌ نويسان‌، اين‌ محدوده‌ زماني‌، زمان «جمع‌ قرآن‌ يا توحيد مصاحف‌» توسط‌ خليفه سوم‌ است‌.

در روايات‌ مربوط‌ به‌ جمع‌ قرآن‌ در زمان‌ عثمان‌، به‌ دو نوع‌ نگارش‌ ( روش‌ عمومي‌ مطابق‌ با رسم‌‌الخط‌ آن‌ زمان‌ و روش‌ خاصي‌ كه‌ آن‌ را صحابه‌ زير نظر عثمان‌ انجام‌ داده‌ باشند) اشاره‌اي‌ نشده‌ است‌. تنها نقلي‌ مبني‌ بر نگارش‌ كلمه‌ «التابوت»[32] وجود دارد كه‌ مطابق‌ آن‌، زماني‌ كه‌ بين‌ زيد بن‌ ثابت‌ و ساير افرادي‌ كه‌ در كتابت‌ مصحف‌ نقش‌ داشتند[33] در نگارش‌ اين كلمه‌ اختلاف‌ شد، بنا به‌ دستور عثمان‌، مطابق‌ زبان‌ قريش به‌ صورت‌ «التابوت‌» نگاشتند.[34]

هر چند، علماي‌ قرون‌ بعدي‌ (و به‌ طور عمده‌ دانشمندان‌ قرون سوم‌ و چهارم‌ هجري‌) وقتي‌ به‌ بررسي‌ مصاحف‌ زمان‌ خود يا مصاحف‌ قبل از زمان خودشان پرداختند و رسم‌ موجود در آنها را مغاير با رسم‌ الخط‌ رايج‌ زمان‌ خود يافتند، تصور كردند در زمان‌ عثمان‌ هم‌ دو روش‌ كتابت‌ موجود بوده‌ است‌: يكي‌ روش‌ متداول‌ در نگارش‌ عربي‌ و ديگري‌ روش‌ خاص‌ قرآن‌ كريم‌؛ لذا گفته‌اند: چون‌ صحابه‌ از اين‌ روش‌ خاص‌ پيروي‌ كرده‌اند و املاي‌ متداول‌ عربي‌ را در نگارش‌ قرآن‌ به‌ كار نبرده‌اند و تبعيت‌ از صحابه‌ هم‌ واجب‌ است‌، پس‌ املاي‌ متداول‌ عربي‌ در كتابت‌ قرآن‌ نبايد به‌ كار رود.[35]

ابوعمرو داني‌(م 444 ق) به‌ اسناد خود از مالك‌(م 179 ق) نقل‌ مي‌كند:

«سئل مالك، فقيل له: ارايت من استكتب مصحفًا اليوم، اتري‌ ان‌ يكتب علي‌ ما احدث الناس من الهجاء اليوم؟ فقال: لا اري‌ ذلك، و لـكن‌ يكتب علي‌ الكتبه الاولي‌.»

«از مالك‌ سئوال‌ شد: به‌ نظر شما اگر امروزه‌ كسي‌ قرآن‌ بنويسد آيا مي‌تواند براساس‌ روشي‌ بنويسد كه‌ مردم‌ در اين‌ روزگار ايجاد كرده‌اند؟ مالك‌ گفت‌: نه‌، بلكه‌ بايد به‌ همان‌ روش‌ نخستين‌ بنويسد.» [36]

از اين‌ عبارت‌ به‌ وضوح‌ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ تا اواسط‌ قرن‌ دوم‌، دو روش‌ كتابت‌ وجود نداشته‌ كه‌ يكي‌ مختص‌ قرآن‌ و ديگري‌ براي‌ ساير نوشته‌ها باشد، بلكه‌ در زمان‌ صحابه‌ يك‌ روش‌ وجود داشته‌ و آن‌ همان‌ است‌ كه‌ در نگارش‌ قرآن‌ نيز به‌ كار مي‌رفته‌ است‌ و رفته‌ رفته‌ خط‌ تكامل‌ پيدا كرده‌ و قواعد جديدي‌ براي‌ نگارش‌ وضع‌ شده‌ است‌ و كم‌كم‌ نگارش‌ جديد از نگارش‌ قديم‌ (كه‌ در مصاحف‌ به‌ كار مي‌رفته‌) متمايز شده‌ است‌.

4ـ از سال‌ 30 هجري‌ تا اوايل‌ سده‌ پنجم‌ (زمان‌ تأليف كتاب‌ «المقنع‌»):

با توجه‌ به‌ گفته‌ مالك‌ درمي‌يابيم‌ كه‌ در اين‌ دوره‌ كم‌كم‌ دوگانگي‌ در نگارش‌ قرآن‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. يك‌ روش‌، روش‌ قديمي‌ و سنتي‌ بوده‌ و ديگري‌ روشي‌ كه‌ به‌ مرور زمان‌ در اثر پخته‌تر شدن‌ خط‌ و نضج‌ علومي‌ مثل‌ علم‌ نحو و كلاً علوم‌ عربي‌ در كنار روش‌ قديمي‌، خودنمايي‌ مي‌كرده‌ است‌. لذا عده‌اي‌ رفته‌ رفته‌ به‌ امر نگارش‌ اهتمام‌ ورزيدند؛ مثل‌ «نافع‌»(م 169 ق) كه‌ ابوعمرو داني برخي‌ از اقوال‌ مربوط‌ به‌ رسم‌ را به‌ او نسبت‌ مي‌دهد.[37] البته‌ با دقت‌ در مواردي‌ كه‌ از نافع‌ و غير او نقل‌ شده‌ است‌، در مي‌يابيم‌ كه‌ بيشتر موارد، مواردي‌ است‌ كه‌ دو نوع‌ نگارش‌ در آن‌ كلمه‌، باعث‌ اختلاف‌ در قرائت‌ آن‌ كلمه‌ مي‌شود ؛ مثل‌: «و ما يَخدَعون‌» (بقره: 9) كه‌ نافع، ابن‌كثير و ابوعمرو «و ما يُخادِعون‌» خوانده‌اند.[38] بنابر اين‌ به‌ احتمال‌ قريب‌ به‌ يقين‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ اهتمام‌ به‌ «رسم‌» نه‌ به‌ دليل‌ خود رسم‌، بلكه‌ به‌ دليل‌ ارتباط‌ آن‌ با قرائت‌ بوده‌ و لذا پرداختن‌ به‌ رسم‌ در واقع‌ نوعي‌ اهتمام‌ به‌ قرائت‌ بوده‌است‌. پس‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ بعيد نيست‌ كه‌ ديگر قراء سبعه‌ هم‌ كه‌ به‌ «رسم‌» اهتمام‌ ورزيده‌اند، به‌ اين‌ جهت‌ بوده‌ باشد ؛ مثل‌ ابن‌عامر (م 118 ق) در كتابش‌ به‌ نام‌ «المقطوع‌ و الموصول‌ في‌ القرآن‌» يا ابوعمرو بصري‌ (م 154 ق) در كتابش‌ به‌ نام‌ «مرسوم‌ المصحف‌».[39] از آن‌ جا كه‌ اين‌ كتاب‌ها به‌ ما نرسيده‌ و در طول‌ تاريخ‌ از بين‌ رفته‌ است‌ نمي‌توان‌ قاطعانه‌ درباره‌ محتواي‌ آنها سخن‌ گفت‌.

يكي‌ از قديمي‌ترين‌ كتب موجود‌ در اين‌ برهه‌ زماني‌ درباره‌ رسم‌ مصاحف‌ كتاب‌ «المصاحف‌» سجستاني‌ (م‌ 316 ق) است‌. وي‌ در حدود ده صفحه‌[40] از كتاب‌ خود را به‌ نقل‌ نگارش‌ كلمات‌ قرآن‌ اختصاص‌ داده‌ است‌. در بين‌ اين‌ كلمات‌ بعضي‌ از كلمات‌ يافت‌ مي‌شوند كه‌ شيوه‌ نگارش‌ آنها در قرائتشان دخيل‌ است‌ ولي‌ رسم اكثر اين‌ كلمات‌ صرفاً جنبه‌ نگارشي‌ دارد. البته‌ در فصل‌ اختلاف‌ مصاحف،[41] آن‌ چه‌ را كه‌ عملاً منجر به‌ اختلاف‌ قرائت‌ مي‌شود يا اختلاف‌ قرائت‌ در آنها وجود دارد‌، ذكر نموده‌ است‌. بنابر اين‌ در اوايل‌ قرن‌ چهارم‌، نگارش‌ كلمات‌ و رسم‌ آنها، نه‌ به‌ خاطر ارتباط‌ آن‌ با قرائت،‌ بلكه‌ رسم به‌ عنوان‌ خود رسم، مورد توجه‌ واقع‌ شده‌ است‌ و چنان‌ كه‌ پيش‌تر اشاره‌ شد بعضي‌ از علماء از جمله‌ مالك‌، بر اين‌ عقيده‌ بوده‌اند كه‌ نبايد با شيوه‌ قديمي‌ و كهن‌ نگارش‌ قرآن‌ (چه‌ در زمينه‌ رسم‌ و چه‌ در زمينه‌ ضبط‌) مخالفت‌ شود.

از اين‌ مطلب‌، مي‌توان‌ نتيجه‌ گرفت كه‌ التزام‌ مالك‌ به‌ رسم، خوف‌ از تحريف‌ بوده‌ است‌ نه‌ قداست «رسم‌المصحف‌‌». غير از مالك‌، احمد بن‌ حنبل‌ (م‌ 241 ق) نيز بر اين‌ فتوا است‌ كه‌ قرآن‌ بايد با هجاي قديمي‌ نوشته‌ شود؛ چنان‌ كه‌ سيوطي (م 911 ق)‌ مي‌نويسد:

«قال‌ الامام‌ احمد: تحرم‌ مخالفه‌ المصحف‌ الامام‌ في‌ واو او ياء او الف‌ او غير ذلك‌.»

«امام‌ احمد گفته‌ است‌: حرام‌ است‌ مخالفت‌ كردن‌ با مصحف‌ امام‌ در واو يا ياء يا الف‌ يا غير از آن‌.»[42]

از طرف‌ ديگر، برخي‌ مصاحف‌ باقي‌مانده‌ از اين‌ دوره‌، مثل‌ مصحف‌ ابن‌بواب (م 423 ق و بنا بر قولي 413 ق)‌ كه‌ در سال‌ 391 هجري‌ نوشته‌ شده‌ است‌، به‌ هيچ‌ وجه‌ به‌ قواعد علم‌ رسم‌ پايبند نيستند و اين‌ امر از عدم‌ التزام‌ خطاطان آن‌ دوره‌ به‌ علم‌ رسم‌ حكايت‌ مي‌كند. چه‌ اين‌ كه‌ اگر اين‌ كار، يعني‌ مخالفت‌ با قواعد علم‌ رسم‌ حرام‌ بود، خطاط‌ معروفي‌ مثل‌ ابن‌بواب‌ به‌ اين‌ سادگي‌ جرأت‌ نمي‌كرد برخلاف‌ قواعد اين‌ علم، مصحف‌ بنويسد.

آن‌چه‌ ذكر شد مربوط‌ به‌ تحول‌ و تطور علم‌ رسم‌ در سرزمين‌هاي‌ شرقي‌ ممالك‌ اسلامي‌ بود. از طرف‌ ديگر در مغرب‌[43] اين‌ امر بر عكس‌ بوده‌ است‌.

با بررسي‌ مسير قرائت‌ و رسم‌ در سرزمين‌هاي‌ غربي‌، به‌ سه نكته‌ قابل‌ توجه‌ و جالب‌ برمي‌خوريم‌:

     الف‌) مذهب‌ مالك‌ در سرزمين‌هاي‌ غربي‌ رواج‌ داشته‌ است‌.

     ب‌) قرائت‌ در سرزمين‌هاي‌ غربي‌ بيش‌تر براساس‌ قرائت‌ نافع‌ بوده‌ است‌.

     ج‌) علم‌ رسم‌ در سرزمين‌هاي‌ غربي‌ بسيار جدي‌ تلقي‌ شده‌ و رواج‌ داشته‌ است‌.

اولين‌ كسي‌ كه‌ قرائت‌ نافع‌ را در اندلس‌ وارد كرد، شخصي‌ به‌ نام‌ غازي‌ بن‌ قيس‌ (199 ق‌) است‌.[44] وي‌ در هنگام‌ تأليف‌ كتاب‌ «موطأ» توسط‌ مالك‌ نزد او حضور داشته‌ و اولين‌ كسي‌ است‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ اندلس‌ برد،[45] و در واقع‌ مروج‌ مذهب‌ مالكي‌ در اندلس‌ بوده‌ است‌. مالك‌ در علم‌ قرائت‌ شاگرد نافع‌ بوده‌[46] و نافع‌ نيز در فقه، شاگرد مالك‌ بوده‌ است‌.[47]  

سعيد اعراب‌ درباره‌ شهرت‌ قرائت‌ نافع‌ در سرزمين‌هاي‌ غربي‌ اسلامي‌ مي‌گويد:

«و ربما كان لانتشار المذهب المالكي بهـذه الديار اثر لذلك.»

«و چه‌ بسا انتشار مذهب‌ مالكي‌ در مغرب‌ در شهرت‌ قرائت‌ نافع‌ در آنجا بي‌تأثير نباشد.»[48] 

 با اين‌ مقدمات‌ و اضافه‌ كردن‌ اين‌ نكته‌ كه‌ كتاب‌ غازي‌ بن‌ قيس‌ يكي‌ از منابع‌ مهم‌ ابوعمرو داني‌ در المقنع[49]‌ است‌، مي‌توان‌ به احتمال قريب‌ به‌ يقين‌ گفت‌‌ تأثير فتواي‌ مالك‌ در عدم‌ تخلف‌ از هجاي‌ قديمي‌، از عمده‌ترين‌ علل‌ التزام‌ علماي‌ سرزمين‌هاي‌ غربي‌ ممالك‌ اسلامي‌ به‌ علم‌ رسم‌ بوده‌ است‌. زرقاني‌ (م قرن 14 ق) در مورد كتابت‌ قرآن‌ بر اساس‌ قواعد عربي‌ به‌ صراحت‌ مي‌گويد:  

«تحاماه‌ اهل‌ المغرب‌ بناء علي‌ قول‌ الامام‌ مالك‌.»

«اهل‌ مغرب‌ از اين‌ كار (كتابت‌ قرآن‌ بر اساس‌ قواعد جديد املاء)، به‌ خاطر گفته‌ امام مالك، پرهيز مي‌كردند.»[50]

به‌ هر حال‌، چه‌ به‌ دليل‌ فتواي‌ امام مالك‌ و چه‌ به‌ دليل‌ ديگري‌ كه‌ بر ما پوشيده‌ است، علم‌ رسم‌ در سرزمين‌هاي‌ غربي‌ رفته‌ رفته‌ رشد و نمو كرد، تا زماني‌ كه‌ داني‌ به‌ عنوان‌ نقطه‌ اوج‌ اين‌ رشد مطرح‌ گرديد.

5ـ از اوايل‌ سده‌ پنجم‌ (زمان‌ تأليف‌ «المقنع‌») تا اوايل‌ قرن‌ چهاردهم:

در اين‌ فاصله‌، در سرزمين‌هاي‌ غربي ممالك‌ اسلامي‌، اين‌ علم‌ روز به‌ روز تكامل‌ بيش‌تري‌ پيدا كرد و كتب‌ بسياري‌ در اين‌ باره‌ به‌ رشته‌ تحرير درآمد كه‌ از آن‌ جمله‌ مي‌توان‌ به‌ موارد زير اشاره‌ كرد:

ــ كتاب‌ «التنزيل‌» تأليف‌ ابوداود سليمان‌ بن‌ نجاح‌ (م 496 ق)

ــ قصيدة‌ «عقيله‌ اتراب‌ القصائد في‌ اسني‌ المقاصد» سروده‌ شاطبي‌ (م 590 ق). اين‌ قصيده‌، به‌ نظم‌ درآمدة‌ كتاب‌ «المقنع‌» است‌.[51]

ــ منظومة‌ «مورد الظمآن‌» كه‌ خراز (م‌ 718 ق‌) آن‌ را در قرن‌ هفتم‌ و اوايل‌ قرن‌ هشتم‌ در علوم‌ رسم‌ و ضبط‌ سروده‌ است‌.

ــ منظومة‌ «الاعلان‌ بتكميل‌ مورد الظمآن‌» كه‌ ابن‌عاشر اندلسي‌ (م‌ 1040 ق‌) آن‌ را در تكميل‌ «مورد الظمآن‌» سروده‌ است‌.

ــ «دليل‌ الحيران‌ علي‌ مورد الظمآن‌»، شرح‌ سرودة‌ «مورد الظمآن‌» است‌ كه‌ ابراهيم‌ بن‌ احمد مارغني‌ تونسي‌ آن‌ را نوشته‌ است‌.[52]

ــ «تنبيه‌ الخلان‌ علي‌ الاعلان‌ بتكميل‌ مورد الظمآن‌»، شرح‌ سرودة‌ «الاعلان‌ بتكميل‌ مورد الظمآن‌» است‌ كه‌ ابراهيم‌ مارغني‌ آن‌ را نوشته‌ است‌.[53]

بدين‌ ترتيب‌ ملاحظه‌ مي‌شود كه‌ علم‌ رسم‌ از زمان‌ داني‌ (يعني‌ از اوايل‌ قرن‌ پنجم‌) تا اوايل‌ قرن‌ چهاردهم‌ در سرزمين‌هاي‌ غربي ممالك‌ اسلامي‌ بسيار رواج‌ داشته‌، ولي‌ در مقابل‌ در سرزمين‌هاي‌ شرقي‌، به‌ اين‌ وسعت‌ رايج‌ نبوده‌ است‌، هر چند تأليفات‌ مهمي‌ در اين‌ باره‌ در شام‌، مصر، حجاز و ايران‌ صورت‌ گرفته‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ است‌:

ــ «الوسيله‌ الي‌ كشف‌ العقيله‌» تأليف‌ علم‌ الدين‌ سخاوي‌ (م‌ 643 ق‌). او از علماي‌ دمشق‌ و شاگرد شاطبي‌ بوده‌ است‌.

ــ «تلخيص‌ الفوائد و تقريب‌ المتباعد» تأليف‌ ابن‌ قاصح‌ بغدادي‌ مصري‌ (م‌ 801 ق‌). اين‌ اثر، شرح‌ «العقيله‌» شاطبي‌ است‌.

ــ در كتاب‌ «النشر في‌ القراءات‌ العشر»، ابن‌ الجزري‌ (م‌ 833 ق‌) به‌ رسم‌ پرداخته‌ و نكاتي‌ در باره‌ آن‌ بيان‌ كرده‌ است‌.

با اين‌ همه‌ شايد بتوان‌ گفت‌ كه‌ معمولاً اين‌ علم‌ در كتابت‌ قرآن‌ در سرزمين‌هاي‌ شرقي‌ تأثير بسزايي‌ نداشته‌ و مصاحف‌ بدون‌ رعايت‌ تمامي‌ قواعد علم‌ رسم‌ نوشته‌ شده‌اند؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ مي‌توان‌ مصاحف‌ زير را برشمرد:

ـ مصحف‌ به‌ خط‌ حافظ‌ عثمان‌ (م‌ 1110 ق‌)، خطاط‌ معروف‌ عثماني‌

ـ مصحف‌ به‌ خط‌ احمد نيريزي‌ (م‌ 1155 ق‌)، خطاط‌ معروف‌ ايراني‌

ـ مصحف‌ به‌ خط‌ محمد امين‌ رشدي‌ (م‌ 1236 ق‌)، خطاط‌ معروف‌ عثماني‌

زرقاني‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد:

« و اما كتابته، اي‌: المصحف، علي‌ ما احدث الناس من الهجاء فقد جري‌ عليه اهل المشرق بناء علي‌ كونها ابعد من اللبس و تحاماه اهل المغرب بناء علي‌ قول الامام مالك.»

«اهل‌ مشرق‌ قرآن‌ را به‌ روش‌ جديد، رسم‌ الاملاء يا رسم‌ قياسي، كتابت‌ مي‌كردند و دليلشان‌ اين‌ بود كه‌ در اين‌ شيوه‌، خطا و اشتباه‌ كمتر رخ‌ مي‌دهد، ولي‌ اهل‌ مغرب‌ به‌ خاطر فتواي‌ امام مالك (مبني‌ بر توقيفي‌ بودن‌ رسم‌المصحف‌)، از اين‌ امر پرهيز مي‌كردند.»[54]

6ـ از اوايل‌ قرن‌ چهاردهم‌ هجري‌ تا زمان‌ حاضر:

در اوايل‌ قرن‌ چهاردهم‌ هجري‌، يكي‌ از علماي‌ الازهر مصر به‌ نام‌ شيخ‌ رضوان‌ بن‌ محمد، مشهور به‌ المخللاتي‌ (م‌ 1311 ق‌) مصحفي‌ مطابق‌ با رسم‌ و بر اساس‌ دو كتاب‌ معروف‌ اين‌ علم‌، يعني‌ «المقنع‌» تأليف‌ ابوعمرو داني‌ و «التنزيل‌» تأليف‌ سليمان‌ بن‌ نجاح‌، كتابت‌ كرد. اين‌ مصحف‌ در سال‌ 1308 هجري در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسيد و مورد اقبال‌ اهل‌ علم‌ قرار گرفت‌.[55] در سال‌ 1355، از طرف‌ علماي مصر، وجوب‌ التزام‌ به‌ «رسم‌المصحف‌» در كتابت‌ قرآن‌ ابراز گرديد.[56]

بدين‌ ترتيب‌ «رسم‌المصحف‌» در سرزمين‌هاي‌ شرقي‌ ممالك‌ اسلامي‌ جاني‌ تازه‌ گرفت‌ و احيا شد.

از جمله‌ كارهاي‌ مهمي‌ كه‌ در اين‌ دوره‌ صورت‌ پذيرفت‌، مي‌توان‌ به‌ تغيير رسم‌ ـ و علايم‌ ضبط‌ ـ مصحف‌ مشهور به‌ سلطاني‌ به خط مصطفي‌ نظيف‌ (م‌ 1331 ق‌) اشاره‌ نمود.

در اين‌ مصحف‌، مواردي‌ كه خلاف‌ قواعد «رسم‌» كتابت‌ شده‌ بود، تغيير يافت‌ و بدين‌ ترتيب‌ رسم‌ اين‌ مصحف‌ طبق‌ يكي‌ از طرق‌ منقول‌ رسم‌المصحف‌ اصلاح‌ گرديد.

در اين‌ دوره‌، علماي‌ بزرگي‌ در بلاد شرقي‌ عالم‌ اسلام‌ به‌ دفاع‌ از رسم‌ پرداختند؛ از جمله:

شنقيطي‌(م 1235 ق)، از علماي‌ مكة‌ معظمه‌، در سال‌ 1342 ق‌ در بارة‌ وجوب‌ پيروي‌ از رسم‌المصحف‌ در كتابت‌ قرآن‌ مي‌نويسد:

« اعلم‌ ان رسم القرآن سنه متبعه باتفاق الائمه الاربعه بل‌ باجماع سائر المجتهدين ... و ان‌ خفي ذلك علي‌ بعض ابناء الزمان في‌ البلاد المشرقيه لعدم اعتنائهم‌ غالباً بتدريس علوم رسم القرآن و ان اعتنوا بتدريس تجويده حتي‌ حصل التساهل في‌ طبع المصاحف و هي مخالفه في‌ كثيرٍ من الرسم المرسوم المصحف العثماني ...»

«بدان‌ كه‌ رسم‌ قرآن‌ بنابر قول‌ ائمه‌ چهارگانه‌ بلكه‌ به‌ اجماع‌ همة‌ مجتهدان‌، سنتي‌ است‌ كه‌ بايد از آن‌ پيروي‌ كرد، ... اگر چه‌ در بلاد شرق‌ اين‌ امر بر مردم‌ اين‌ دوره‌ مخفي‌ مانده‌ است‌ و اين‌ بدان‌ علت‌ است‌ كه‌ غالباً به‌ تدريس‌ علوم‌ رسم‌ قرآن‌ توجهي‌ نمي‌كنند، هر چند به‌ تجويد توجه‌ و عنايت‌ دارند، تا آنجا كه‌ در چاپ‌ مصاحف سهل‌انگاري‌ شده‌ است‌ و بسياري‌ از مصاحف‌ در موارد زيادي‌ مخالف‌ رسم‌ مصحف‌ عثماني‌ هستند ...»[57]

شيخ‌ عبدالفتاح‌ قاضي‌(معاصر)، از علماي‌ «الازهر» مي‌گويد:

«لما انشئت المطابع في‌ مصر و غيرها من البلاد الشرقيه كان جل عنايتها بالمصحف الكريم ... غير ان هـذه المطابع ـ علي‌ كثرتها و اختلافها و عنايتها الفائقه بطبع المصحف ـ ما كانت‌ تراعي‌ في‌ طبعه قواعد الرسم العثماني ...»

«زماني‌ كه‌ چاپخانه‌ها در مصر و ساير بلاد شرق‌ پديد آمد، بيشترين‌ همّت‌ آنها به‌ چاپ‌ قرآن‌ كريم‌ معطوف‌ گرديد... ولي‌ اين‌ چاپخانه‌ها با وجود كثرت‌ و تنوع‌ و نيز توجه‌ بسيار زيادشان‌ به‌ چاپ‌ قرآن‌، رسم‌ عثماني‌ را در طبع‌ قرآن‌ مراعات‌ نمي‌كردند بلكه‌ به‌ قواعد جديد املاء تكيه‌ داشتند مگر در اندك‌ كلماتي‌ كه‌ براساس‌ قواعد رسم‌ عثماني‌ عمل‌ مي‌كردند.»[58] 

در سال‌ 1326 هجري در شبه‌ قاره‌ هند، كتابي‌ به‌ نام‌ «نثرالمرجان‌ في‌ رسم‌ نقط‌ القرآن‌» توسط‌ محمد غوث‌ احمد الاركاتي‌ (م قرن 14 ق) به‌ رشته‌ تحرير درآمد كه‌ نشان‌ ديگري‌ بود از اهتمام‌ علماي مشرق‌ اسلامي‌ نسبت‌ به‌ «رسم‌المصحف‌».

با اين‌ همه‌، در كشورهايي‌ نظير ايران‌ و تركيه‌، همچنان‌ خطاطان‌ بدون‌ رعايت‌ كامل‌ اصول‌ رسم‌ به‌ كتابت‌ مصحف‌ اقدام‌ مي‌كردند.

پاسخ به يك سؤال مهم

در اين جا باز مي‌گرديم به سؤالي كه در بحث پيشينه علم رسم در زمان رسول اكرم(ص) مطرح شد و پاسخ آن را ذكر مي‌كنيم.

به راستي چرا كلمات متعددي در قرآن كريم خلاف ساير موارد مشابه يا به طور استثنايي و خاص كتابت شده‌اند؟

به موارد جدول ذيل توجه كنيد:

 

قاعده عمومي در قرآن

نمونه

موارد استثنايي

ملاحظات

كلمه «شيء» به همين صورت نگاشته مي‌شود

لِشَيءٍ (نحل: 40)

لِشَايءٍ (كهف: 23)

با الف اضافه نوشته شده است

لام تأكيد بر سر فعل مضارع متكلم وحده بدون حرف اضافه نوشته مي‌شود

لَاَحتَنِكَنَّ (اسراء: 62)

لَاَاذبَحَنَّهُ (نمل: 21)

با الف اضافه نوشته شده است

لام شمسي بر سر كلمه آغاز شده با آن، به صورت دو لام نوشته مي‌شود

اللَّطيف (در همه قرآن)

الَّيل (در همه قرآن)

يكي از دو لام حذف شده است

الف جمع در پايان افعال جمع مذكر ماضي و جمع مذكر مضارع منصوب يا مجزوم نگاشته مي‌شود

ذَهَبوا (يوسف: 15)

فَتَحَسَّسوا (يوسف: 87)

جاءو (يوسف: 16)

يَتلوا (جمعه: 2)

اُولُوا (رعد: 19)

الف جمع از پايان برخي افعال مشمول قاعده، حذف و در پايان بعضي افعال خارج قاعده و همچنين اسامي، اثبات مي‌شود

همزه مكسوره انتهاي كلمه بعد از الف بدون پايه نوشته مي‌شود

لِقاء (انعام: 130)

لِقائِ (روم: 16)

كلماتي استثنايي وجود دارند كه همزه آنها با پايه ياء نوشته مي‌شود.

كلمه «الصلاه» در قرآن به صورت «الصلوه» نوشته مي‌شود

الصلوه (بقره: 3)

صلاتهم (مؤمنون: 2)

در عمده موارد مضاف به ضمير با الف و مطابق قرائت نوشته مي‌شود

تاء تأنيث در انتهاي كلمات به صورت تاء مدور نوشته مي‌شود

رحمه (بقره: 157)

شجره (مؤمنون: 20)

رحمت (بقره: 218)

شجرت (دخان: 43)

در موارد خاص و كلمات خاص، به جاي تاء مدور با تاء مبسوطه نوشته شده است

«اِنَّما» كافه سر هم و «اِنَّ ما» ناسخ و اسم آن جدا از هم نوشته مي‌شوند

اِنَّما (تغابن: 15)

اِنَّ ما (انعام: 134)

اِنَّما (ناسخ) (نحل: 95)

در برخي موارد نگارش دو مورد جا به جا شده است

كلمه «قال» در اكثر مواضع به همين صورت نوشته شده است

قال (قصص: 78)

قـل (انبياء: 112)

در چند مورد خاص، اين كلمه بدون الف نوشته شده است

اين تنها چند نمونه از موارد خاص رسم‌الخط قرآن كريم بود. چنين مواردي را چگونه مي‌توان توضيح داد؟

چند نوع پاسخ به اين سؤال مي‌توان داد.

1ـ برخي، اين موارد و مشابه‌هاي آن را خطاي سر زده از كاتبان قرآن در عصر نزول مي‌دانند. اين خطاها ممكن است به جهت نبود قواعد مدون املاء سر زده و يا به خاطر فراموشي و كم‌توجهي اتفاق افتاده باشد.[59]

2ـ بعضي ديگر، چنين مواردي را اَسرار محفوظ بين صحابه و خداي متعال مي‌دانند كه بر ما مخفي مانده است.[60]

3ـ مي‌توان وقوع چنين مواردي را در قرآن كريم نه خطاي سر زده از كاتبان و نه به عنوان رازي مكتوم و پيچيده تلقي كرد، بلكه مي‌شود آنها را مبتني بر يكي از موارد ذيل دانست:

ـ موارد عام، عموماً به جهت تطابق با رسم‌الخط زمان نزول وحي بوده است و نه تنها اشتباه محسوب نمي‌شود بلكه كاملاً مطابق املاء ـ و البته املاي آن عصر ـ تلقي مي‌شود.

ـ احتمال وجود دستوري خاص از ناحيه شريف نبوي(ص) مبني بر نگارش خاص برخي كلمات وجود دارد. روايتي از ابن‌عباس از آن بزرگوار(ص) شاهدي بر اين احتمال است. وي نقل مي‌كند:

«قال رسول الله(ص): لا تمد الباء الي الميم حتي ترفع السين.»

«رسول خدا(ص) فرمود: (در بسمله) باء را به ميم متصل و كشيده نكن تا اين كه سين را (بين آن دو حرف) بالا بياوري (و مشخص كني).»[61]

اين نقل، دلالت دارد بر اين كه الف از عبارت «باسم» بايد حذف شود و به طور خاص در لفظ شريف بسمله، نگارش به صورت «بسم الله الرحمن الرحيم» است حال آن كه در ساير موارد، اين عبارت به صورت «باسم» نوشته مي‌شود.[62]

در اين صورت مي‌توان پذيرفت كه مثلاً اگر «شيء» در تمام قرآن به همين صورت نوشته شده و تنها در يك موضع به صورت «شايء»، توصيه و دستور خاصي در باره كتابت آن وجود داشته است هر چند به ما نرسيده و تنها نتيجه آن يعني كتابت كلمه به صورت خاص در دسترس ما قرار گرفته باشد.

در توجيه علت اين كتابت خاص مي‌توان گفت: يكي از ابزارهاي حفظ قرآن كريم از تحريف ظاهري، ويژگي‌هايي خلاف عرف متداول است كه سبب مي‌شود، همواره نگاه مسلمانان و حتي غيرمسلمانان به قرآن باشد تا كسي به آن ويژگي‌ها تعرض نكند و ساحت قدسي قرآن از تغيير و تبديل مصون بماند.

همان گونه كه در صرف و نحو[63] قرآن، مواردي بر خلاف عرف ادبيات عرب وجود دارد، در رسم‌المصحف نيز مواردي اين چنين نهاده شده تا اگر كسي قصد دستبرد زدن به آنها و مآلاً تحريف قرآن را داشت، همگان متوجه شده و از اين كار جلوگيري نمايند.

البته در خصوص برخي كلمات كه قرائات مختلف در آنها وجود دارد، سخن قدري متفاوت است كه در بخش پاياني اين مقاله به آن پرداخته خواهد شد.      

نظر علماي مذاهب اسلامي و مراكز قرآني در خصوص رسم‌المصحف

نظر علماي‌ شيعه‌ در بارة‌ رسم‌

پيش از آنكه به نظر علماي بزرگوار شيعه در زمينة رسم بپردازيم، به اين نكتة مهم اشاره مي‌كنيم كه به اعتقاد شيعه، كتابت قرآن توسط امامان معصوم(ع) و چنانچه نسخه‌هاي مكتوب ايشان در اختيار ما بود، از هر دليل و مدرك ديگري در اين باره بي‌نياز بوديم ولي متأسفانه دست ما از چنين نسخه‌هايي كوتاه است و ناچار بايد به ديگر آثار اكتفا كنيم.

از آن رو كه‌ علما و مفسران‌ شيعه‌ كتاب‌ يا اثري‌ مستقل‌ دربارة‌ رسم‌ المصحف‌ تأليف‌ نكرده‌اند (يا به‌ ما نرسيده‌ است‌)[64] ، به‌ منظور دستيابي‌ به‌ نظريات‌ ايشان‌ در اين‌ خصوص‌، به‌ تحقيق‌ و بررسي‌ آثار و تفاسير آنان‌ پرداختيم.‌ از ميان اين آثار،‌ 17 اثر مهم‌ از قرون متفاوت انتخاب شد‌ و مورد بررسي‌ قرار گرفت كه به‌ ترتيب‌ زماني‌ عبارت‌اند از:

ـ تفسير القمّي‌: تأليف ابوالحسن علي‌ بن‌ ابراهيم‌ قمي‌ (م 329 ق)

ـ غرر الفوائد و درر القلائد، معروف به امالي‌ المرتضي‌: تأليف علي بن حسين موسوي معروف به سيد مرتضي‌ (م 436 ق)

ـ التبيان الجامع لعلوم القرآن، معروف به التبيان‌ في‌ تفسير القرآن:‌ تأليف ابوجعفر محمد بن حسن طوسي معروف به شيخ‌ طوسي (م 460 ق)

ـ مجمع البيان لعلوم القرآن، معروف به مجمع‌ البيان‌ في‌ تفسير القرآن:‌ تأليف ابوعلي فضل‌ بن حسن طبرسي‌ (م 548 ق)

ـ جوامع‌ الجامع‌: تأليف ابوعلي فضل‌ بن حسن طبرسي‌ (م 548 ق)

ـ رَوحُ الجِنان‌ و روح‌ الجَنان‌: تأليف جمال‌الدين ابوالفتوح‌ حسين بن علي بن محمد بن احمد خزاعي رازي (م 550 ق)

ـ منهج‌ الصادقين‌ في‌ الزام‌ المخالفين‌: تأليف مولي‌ فتح‌الله‌ كاشاني (م 977 ق)

ـ الصافي‌ في‌ تفسير كلام‌الله‌: تأليف مولي محسن محمد بن مرتضي فيض‌ كاشاني (م 1091 ق)

ـ البرهان‌ في‌ تفسير القرآن:‌ تأليف سيد هاشم بن سليمان‌ بحراني (م 1107‌ ق)

ـ نورالثقلين‌: تأليف عبد علي بن جمعه عروسي حويزي (م 1112‌ ق)

ـ كنز الدقائق‌ و بحر الغرائب:‌ تأليف ميرزا محمد بن محمدرضا قمي‌ مشهدي (م 1125 ق)

ـ تفسير القرآن‌ الكريم:‌ تأليف سيد عبدالله‌ شبّر (م 1242 ق)

ـ تفسير القرآن‌ الكريم:‌ تأليف شهيد سيد مصطفي‌ خميني (م 1397 ق)

ـ الميزان‌ في‌ تفسير القرآن‌:  تأليف علامه‌ سيد محمدحسين طباطبايي (م 1402 ق)

ـ اطيب‌البيان:‌ تأليف سيد عبدالحسين‌ طيب (م 1370 ق)

ـ تفسير نمونه:‌ تأليف ناصر‌ مكارم‌ شيرازي

در اين‌ آثار، سه‌ بخش ـ مقدمه‌، تفسير سورة‌ حمد و برخي‌ كلمات‌ داراي رسم خاص‌ ـ مورد بررسي‌ قرار گرفت.

اقوال‌ و نظر برخي از‌ مفسران‌ و علماي شيعه‌ در بارة رسم‌‌المصحف

1ـ شيخ ابوالفتوح‌ رازي مي‌فرمايد:

« «ما ل‌هؤلاء»[65] در مصاحف‌ لام‌ جدا مي‌نويسند. علت‌ معتمد آنست‌ كه‌ اتباعاً للمصحف‌، متابعت‌ مصحف‌ را كه‌ به‌ خط‌ صحابه‌ چنين‌ يافته‌اند.»[66]

« جملة‌ قراء، «اكُن‌»[67] خوانده‌اند به جزم؛ مگر ابوعمرو كه‌ او خوانده‌ «اكون»‌ به واو و نصب‌ نون‌ عطفاً علي‌ قوله‌ «فاصَّدّق‌». ابوعمرو را گفتند: چرا واو در مصحف‌ها نيست؟ گفت‌: از كتابت‌ بيفتاد؛ چنان‌كه‌ في‌ قولهم‌ كلمن‌ و الاصل‌ كلمون‌ بيفتاد.»[68]

ميرزا‌ ابوالحسن‌ شعراني مي‌فرمايد:

«در مصاحف‌، كلماتي‌ بر خلاف‌ رسم‌ معهود نوشته‌اند و از عصر اول‌ تاكنون‌، غالباً بدان‌ مقيد بودند و آن‌ را تغيير ندادند، براي‌ آن‌ كه‌ توهّم‌ تحريف‌ در قرآن‌ نشود؛ و به‌ اعتقاد ما، حفظ‌ آن‌ واجب‌ است‌ براي‌ همين‌ غرض‌. و مذاهب‌ اهل‌ سنت‌ را فعلاً حاضر ندارم‌؛ وليكن‌ غالب‌ مصاحف‌ آنها، مراعات‌ رسم‌الخط‌ اصلي‌ را كرده‌ و بعضي‌ مانند قرآن‌ معروف‌ حافظ‌ عثمان‌، در پاره‌اي‌ مواضع‌ تخلف‌ نموده‌ است‌. هر چه‌ موافق‌ رسم‌الخط‌ معهود آن‌ زمان‌ بوده‌، در زمان‌ ما تغيير كرده‌ است،‌ باز بايد همان‌ رسم‌ قديم‌ را محفوظ‌ داشت‌؛ الا آن‌ كه‌ الف‌ اشباع‌ را براي‌ حفظ‌ از غلط‌ در تلفظ‌ مراعات‌ كرده‌، حفظِ لفظ‌ را مهم‌تر از حفظِ نقش‌ كتاب‌ شمرد.[69] ... بعضي‌ پندارند چون‌ اين‌ خصوصيات‌ تعبدي‌ از طرف‌ پروردگار نيست‌، مراعات‌ آن‌ واجب‌ نيست‌ و به‌ نظر من‌ براي‌ حفظ‌ قرآن‌ واجب‌ است‌؛ هر چند رسم‌الخط‌ ديگر بِه‌ از آن‌ باشد؛ چنان‌ كه‌ اگر ديوار مسجدي‌ را كج‌ بنا كنند، بايد به‌ همان‌ صورت‌ نگاه داشت‌. اما علامات‌ خط،‌ مثل‌ همزه‌ به‌ صورت‌ سر عَين‌ و تشديد و اعراب‌، به‌ هر صورت‌ مجاز است‌.»[70]

 همچنين‌ ايشان در پاورقي‌ تفسير رَوحُ الجِنان‌ و روحُ الجَنان‌ مي‌فرمايد:

«آنچه‌ در قرآن‌ برخلاف‌ قاعدة‌ خط‌ نوشته‌اند، غرض‌، متابعت‌ قرآن‌هاي‌ زمان‌ پيامبر(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله) و صحابه‌ است‌ تا از تحريف‌ و تصحيف‌ مأمون‌ باشد؛ از جمله‌ «ما ل‌ هؤلاء» كه‌ لام‌ حرف‌ جر را از «هؤلاء» جدا مي‌نويسند؛ و علت‌ ديگر كه‌ به‌ تكلف‌ ابداع‌ كنند، معتبر نيست‌ و نظير اين‌ در قرآن‌ بسيار است.»[71]

«وجود كلمة‌ «هذان» در قرآن،‌ دليل‌ بزرگي‌ است‌ بر عدم‌ تحريف؛‌ چون‌ اگر بناي‌ قراء بر اعمال‌ رأي‌ و سليقه‌ و مراعات‌ قواعد بوده‌، حتماً اين‌ كلمه‌ را تغيير مي‌دادند و «هذين‌» مي‌كردند؛ اما بنابر سماع‌ بوده‌ است‌.»[72]

 3ـ شهيد سيد مصطفي‌ خميني‌ چنين‌ مي‌فرمايد:

«في‌ حذف‌ همزة‌ «بسم‌ الله»: كانوا يَكتبون‌ قَبل‌ الاسلام‌ و بعده‌ هكذا: «باسمك‌ اللّهم‌» محافظين‌ علي‌ الهمزه‌ في‌ الكتَابه‌: و بعدَ ظهور الاسلام‌ و الانقلاب‌ فيما يُكتَب‌ في‌ مبادئ المكاتيب‌، كَتَبوا هكذا، «بسم‌ الله‌» حاذِفين‌ الهمزه‌ في‌ مثله‌ ... و لايُمكن‌ احتمال‌ الغلط‌ في‌ الكتابه‌ في‌ خصوص‌ هذه‌ اللفظه‌، و إن‌ احتَملنا ذلك‌ في‌ سائر الاغلاط‌ الكِتابيه‌ الكثيره‌ الموجوده‌ في‌ القرآن‌، و رُبّما تَبلُغ‌ أكثَرَ مِن‌ خمسين‌ مورداً، و أنهيناها في‌ بعض‌ المخطوطات‌ الي‌ أكثر منها ظاهراً؛ لاَنّ احتمال‌ اشتباه‌ الكاتب‌ِ أو عدم اطّلاعِه‌ علي‌ رسم‌ الخطوط‌ في‌ الابتداء قَريب‌. و قَد بُني‌ الطبقات‌ اللاحقه‌ علي‌ صِيانه‌ تلك‌ الاغلاط‌؛ لِشدّه‌ اهتِمامهم‌ بحفظ‌ِ الكتاب‌ العزيز عَن‌ الحوادثِ‌ و التغيّرات‌، و عَن‌ مَعرضيّه‌ القرآن‌ العظيم‌ لِوَصمه اتّهام‌ التّحريف‌، فَبادَروا الي‌ تِلك‌ الكِتابه‌ عال‍ِمينَ‌ بأنها خارجه‌ٌ‌ عَن‌ قانون‌ رَسم‌ الخط‌.»

«در بارة حذف‌ همزة بسم‌ الله‌: قبل‌ از اسلام‌ و بعد از آن‌ مي‌نوشتند: «باسمك‌ اللهم‌»؛ در حالي‌ كه‌ همزه‌ نوشته‌ مي‌شد. بعد از ظهور اسلام‌ و تغيير يافتن‌ آنچه‌ در ابتداي‌ نوشته‌ها به‌ كار مي‌رفت‌، اين‌چنين‌ مي‌نوشتند: «بسم‌ اللّه‌»؛ يعني‌ همزه‌ را در امثال‌ آن‌ حذف‌ كردند ... و امكان‌ اينكه‌ در كتابت‌ اين‌ لفظ‌ اشتباه‌ شده‌ باشد، وجود ندارد؛ در حالي كه‌ در مورد ساير غلط‌ها در كتابت‌ قرآن‌ كه‌ زياد هم‌ هست‌، احتمال‌ اشتباه‌ مي‌دهيم‌، كه‌ چه‌ بسا بيش‌ از 50 مورد باشد. و نهي‌ مي‌كنيم‌ كتابت‌ از روي‌ برخي‌ نوشته‌ها را؛ چرا كه‌ احتمال‌ اشتباه‌ كاتب‌ يا عدم‌ اطلاع‌ او از‌ رسم‌الخط‌ در ابتدا وجود دارد و گروه‌هاي‌ بعدي‌ اين‌ غلط‌ها را حفظ‌ كردند به‌ خاطر شدت‌ اهتمام‌ در حفظ‌ قرآن‌ از حوادث‌ و تغييرات‌ و همچنين‌ عدم‌ اتهام‌ مخالفين‌ قرآن‌ به‌ تحريف‌ آن‌. پس‌ به‌ اين‌ نوع‌ كتابت‌ مبادرت‌ ورزيدند؛‌ در حالي كه‌ مي‌دانستند اين‌ نوع‌ كتابت،‌ خارج‌ از قانون‌ رسم‌الخط‌ است‌.»[73]

«و الذي‌ هو التحقيق‌ في‌ هذا الفرع‌ الفقهي‌: لزوم‌ المحافظه‌ علي‌ المكتوب‌ الاولي‌؛ حَذَراً عن‌ وقوع‌ سائر التَصرّفات‌ في‌ الكتاب‌ من‌ أنواع‌ التحريف‌ و غيره‌، و لَعلّ‌ الكاتب‌ من‌ الاوّل‌ كَتَب‌ غلطاً فاستَحفَظ‌ عليه‌؛ إرشاداً الي‌ التزام‌ الامّه‌ الاسلاميه‌ علي‌ هذه‌ الشدّه‌ من‌ الحفظ‌ عن‌ التصرفات‌ حتي‌ اليَسيره‌، فتبصّر.»

«آنچه‌ در اين‌ فرع‌ فقهي‌ مسلم‌ است، لزوم‌ محافظت‌ است‌ بر آنچه‌ در ابتدا نگارش‌ يافته‌، به‌ خاطر دوري‌ جستن‌ از ساير تصرفات‌ و انواع‌ تحريفات‌ در قرآن‌. چه‌ بسا كاتبان‌ از همان‌ اول‌ غلط‌ نوشته‌ باشند و سپس‌ به‌ خاطر شدت‌ اهتمام‌ امت‌ مسلمان‌ بر حفظ‌ قرآن‌ از تصرفات‌ حتي‌ اندك‌، همان‌ غلط‌ حفظ‌ شده‌ باشد.»[74]

4ـ رهبر معظم‌ انقلاب‌ اسلامي‌ در اين‌ باره‌ مي‌فرمايند:

«مسألة‌ رسم‌ بسيار مهم‌ است‌؛ در اينجا دو مطلب‌ مطرح‌ است‌:

اول‌ اين‌ كه‌ كيفيت‌ نگارش‌ كلماتي‌ كه‌ مقرئين‌ قديمي‌ ذكر كرده‌اند و معين‌ كرده‌اند كه‌ اين‌ طور نوشته‌ شود؛ مثلاً «ابرهيم‌» يا «مـلك‌»، يعني‌ الف‌ را محذوف‌ مي‌دانستند، اينها را بايد رعايت‌ كرد. در گذشته‌ رعايت‌ نمي‌كردند؛ اينها را بايد رعايت‌ كرد. آنها [اهل‌ سنت‌] تحريف‌ را عيب‌ مي‌دانند و درست‌ هم‌ هست‌. بر خلاف‌ مصلحت‌ است‌ عوض‌ كردن‌ آنها؛ پس‌ بايد رعايت‌ شود.

و دوم‌ اين‌ كه‌ مثلاً در كجا الف‌ مقصوره‌ [براي علامت‌گذاري] باشد ... اين‌ ربطي‌ به‌ رسم‌ الخط‌ ندارد؛ مثلاً كجا جزم‌ باشد؟ كجا بدون‌ علامت‌؟...»[75]

5 ـ نظر علامه‌ حسن‌زاده‌ آملي‌ در اين‌ باره‌ چنين‌ است‌:

«رسم‌الخط‌ قرآن‌، سماعي‌ است؛‌ نه‌ قياسي. يعني‌ ما حق‌ نداريم‌ كه‌ مطابق‌ صرف‌ و نحو، قرآن‌ را تغيير دهيم؛‌ به‌ نحوي‌ كه‌ خلاف‌ رسم‌ الخط‌ متعارف‌ شود. مثلاً ما بعد از واو جمع‌، الف‌ مي‌گذاريم‌ و در بسياري‌ موارد در قرآن،‌ بعد از واو جمع‌، الف‌ ندارد. ما حق‌ نداريم‌ الف‌ بگذاريم‌. بعضي‌ جاها، بعد از واو مفرد، الف‌ آمده؛ حق‌ نداريم‌ آن‌ را حذف‌ كنيم‌. اگر جايي‌ تاء گرد آمده‌ يا كشيده‌، بايد به‌ همان‌ صورت‌ محفوظ‌ بماند؛ يعني‌ همان‌ طور كه‌ زمان‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ (صلي‌الله‌عليه‌و‌آله)  مكتوب‌ شده‌، كسي‌ حق‌ ندارد تغيير و تبديل‌ كند. و اين‌ معنا را متأسفانه‌ بعضي‌ از خطاطان‌ كه‌ قرآن‌ نوشته‌اند، مراعات‌ نكردند و خيلي‌ غلط‌ وارد قرآن‌ كردند؛ مثلاً «مالك‌» بايد به‌ صورت‌ «ملك‌» نوشته‌ شود و «مالك‌» خوانده‌ شود و نمي‌توان‌ بعد از ميم‌، الف‌ گذاشت‌ و به‌ صورت‌ «مالك‌» نوشت‌.»[76]

6 ـ نظر محمدهادي معرفت در ‌بارة رسم چنين‌ است‌:

«و هذا رأي جمهور المحقّقين ذهبوا الي جواز تبديل الرسم القديم الي الرسم الحاضر بعد أن لم يكن رسم السلف عن توقيف، و انّما هو اصطلاح منهم أو كانت الكتابه في بداءه أمرها غير متقنه، أمّا مع تقدّم أساليب الكتابه و فيها من التوضيح ما يجعل امر القراءه سهلا علي الجميع، فلا بدّ من تغيير ذاك الرسم الي المصطلح الحاضر الذي يعرفه كافه الاوساط و ليكون القرآن في متناول عامّه الناس، و في ذلك تحقيق للغرض الذي نزل لاجله هذا الكتاب الخالد ليكون هدي للناس جميعاً مع الابد.»

«نظر بيشتر محققان بر اين است كه رسم قديم (رسم‌المصحف) مجاز است به رسم حاضر (رسم‌الاملا) تبديل شود؛ به دو دليل: يكي اين‌كه رسم قديم توقيفي نبوده؛ بلكه اصطلاح صحابه است؛ و ديگر آن كه قواعد نگارش در بدو امر غير متقن بوده است. بايد توجه داشت كه اسلوب‌هاي نگارش قديم، قرائت را براي بسياري از مردم آسان نمي‌كند و چاره‌اي جز تغيير رسم قديم به رسم‌الاملا نيست؛ آن رسمي كه عموم مردم ـ كه سطح اطلاعات متوسطي دارند ـ آن را مي‌شناسند؛ چرا كه بايد قرآن مورد استفادة عامه مردم قرار گيرد و اين كار باعث محقق شدن هدف نزول اين كتاب جاودان كه همان هدايت همة مردم تا ابد است، خواهد شد.»[77]

با عنايت به نظر دانشمندان شيعه و توجه به دلايل مطرح‌شده از سوي ايشان مي‌توان نظريات ايشان را چنين جمع‌بندي كرد:

اكثر علماي‌ شيعه‌ در بارة رسم‌المصحف‌ و التزام‌ به‌ آن‌ سكوت‌ كرده‌اند؛ به‌ اين‌ معنا‌ كه‌ خود به اين‌ موضوع‌ كمتر پرداخته‌اند يا از آنها كمتر سؤال‌ شده‌ تا پاسخ‌ منفي‌ يا مثبت‌ به‌ اين‌ سؤال‌ بدهند. با اين حال، نظر كساني كه در اين باره ابراز عقيده كرده‌اند، به طور عمده حفظ رسم‌المصحف و التزام به آن در نگارش قرآن كريم است.

نظر علماي‌ اهل‌ سنت‌ دربارة‌ رسم‌

 به‌ طور كلي،‌ علماي‌ مذاهب‌ گوناگون‌ اهل‌ سنت‌ دربارة‌ لزوم‌ تبعيت‌ از رسم‌ المصحف‌ اختلاف‌ ندارند. از بين‌ اين‌ علما، امام مالك‌ بن‌ انس‌ و امام احمد بن‌ حنبل‌ سرشناس‌ترين‌ شخصيت‌هايي‌ هستند كه با‌ صراحت به‌ وجوب‌ رعايت‌ رسم‌المصحف‌ فتوا داده‌اند و قبلاً به آن اشاره شد. هر چند از امام ابوحنيفه‌ (م‌ 150 ق) و امام شافعي‌ (م‌ 204 ق‌) فتواي‌ صريحي‌ در اين‌ باره‌ نقل‌ نشده‌ است‌، اما در طول‌ تاريخ‌، علماي‌ حنفي‌ و شافعيِ بسياري‌ به‌ وجوب‌ التزام‌ به‌ رسم‌ المصحف‌ فتوا داده‌اند.[78] همچنين‌ در دوران‌ معاصر، برخي‌ از مراكز علمي‌ و فقهي‌ اهل‌ سنت‌ نيز فتاوايي‌ در اين‌ باره‌ منتشر كرده‌اند. در ادامه به‌ برخي‌ از ساير نظريات‌ اشاره‌ مي‌شود:

1ـ كميته‌ فتواي‌ مصر

فتواي‌ اين‌ كميته‌ در وجوب‌ التزام‌ به‌ رسم‌المصحف‌ براي‌ نخستين‌ بار در سال‌ 1355 هجري قمري بدين شرح انتشار يافت‌:

«و أمّا طبعُ‌ المصحفِ الكريم‌ عَلي‌ قواعدِ الرّسم‌ الكتابي‌ العادي‌ المتَّبع‌ الآن‌، فَاللّجنه‌ تَري‌ لزوم‌َ الوقفِ‌ عِند المأثور من‌ كتابه المصحف‌ و هِجائه‌ و ذلك‌ لاَنَّ‌ القرآن‌ الكريم‌ كُتب‌ وقت‌َ نزوله‌ عَلي‌ النّبي‌ ـ صلي‌ الله‌ عليه‌ و سلم‌ ـ و مَضي‌ عهده‌ ـ صلي‌ الله‌ عليه‌ و سلم‌ ـ و القرآن‌ عَلي‌ هذه‌ الكِتبه لم‌ يُحدث‌ فيها تغيير و لا تبديل‌ و قد كُتبت‌ به‌ مصاحف‌ عثمان‌ و وزعت‌ علي‌ الامصار لتكونَ‌ اِمامًا لِلمسلمين‌ و أقرّ أصحابُ‌ النبي‌ ـ صلي‌ الله‌ عليه‌ و سلّم‌ ـ عَمل‌ عثمان ـ رضي‌ الله‌ عنه‌ ـ و لم‌ يخالفه‌ أحد فيما فعل‌ واستمرّ المصحف‌ مكتوباً بهذا الرسم‌ في‌ عهد بقيه الصّحابه و التّابعين‌ و تابعي‌ التّابعين‌ و الائمّه المجتهدين‌ في‌ عصورهم‌ المختلفه‌.»

«اما نظر كميتة‌ فتوا دربارة‌ چاپ‌ مصحف‌ كريم‌ به‌ روشي‌ كه‌ امروزه معمولاً پيروي‌ مي‌شود (يعني‌ كتابت‌ بر اساس‌ قواعد املاء عربي‌)، اين‌ است‌ كه‌ قرآن‌ بايد مطابق‌ آنچه‌ كه‌ مأثور بوده‌ و به‌ ما رسيده‌ است‌، نوشته‌ شود؛ چرا كه‌ قرآن‌ به‌ هنگام‌ نزولش‌ بر پيامبر (صلي‌الله عليه و آله‌) و بعد از آن،‌ به‌ همان‌ صورت‌ نگاشته‌ شده‌ و هيچ‌ تغيير و تبديلي‌ در آن‌ ايجاد نگرديده‌ و مصاحف‌ عثمان‌ هم‌ به‌ همان‌گونه‌ كتابت‌ شده‌ و در شهرهاي‌ مختلف‌  توزيع‌ گرديده‌ است‌ تا پيشوا و راهنماي‌ مسلمانان‌ باشد. به علاوه‌، اصحاب‌ پيامبر(صلي‌الله عليه و آله‌)، عمل‌ عثمان‌ را پذيرفتند و هيچ‌ يك‌ از آنان‌ در اين‌ عمل‌ با او مخالفت‌ نكردند و نگارش‌ مصحف‌ با اين‌ شيوة‌ كتابت‌ در زمان‌ بقية‌ صحابه‌ و تابعين‌ و پيروان‌ تابعين‌ و علماي‌ بزرگ‌ در زمان‌هاي‌ مختلف‌ نيز ادامه‌ داشته‌ است‌.»[79]

2ـ مجمع‌ البحوث‌ الاسلاميه‌ (در الازهر): اين‌ مجمع‌ در ششمين‌ گردهم‌آيي‌ خود كه‌ در سال‌ 1391 قمري برگزار شد، به‌ مسلمانان‌ سفارش‌ كرد كه براي‌ حفظ‌ متن‌ قرآن‌ از تحريف‌، از رسم‌المصحف‌ تبعيت‌ كنند.[80]

 3ـ هيئه‌ كبار العلماء (در عربستان‌ سعودي) ‌: اين‌ هيئت‌ در سال‌ 1399 قمري با صدور بيانيه‌اي‌ بر لزوم‌ تبعيت‌ از رسم‌المصحف‌ تأكيد كرد.[81]

4ـ   المجمع‌ الفقهي‌ الاسلامي‌ (وابسته‌ به‌ «سازمان‌ جهان‌ اسلام»‌ در مكة مكرمه‌) : اين‌ مجمع‌ در سال‌ 1399 قمري، نظر هيئت‌ علماي بزرگ عربستان‌ در مورد التزام به رسم‌المصحف را تأييد كرده است.[82]

5ـ شيخ رزق خليل حبّه (شيخ المقارئ سابق مصر):

«رَسم‌المصحفِ العثمانيّ تَوقيفيّ. و مَعني توقيفي أن‍ّه ملزم لمن أراد أن يَكتب مُصحفاً أن يَكتبه بالرّسم العثماني الذي في عهدِ عثمان بن عفان و بإجماع الصّحابه و كان بلجنه من بينها معاويه بن سفيان و ذلك برئاسه زيد بن ثابت كاتِب الوحي. و الرّسول ـ صلي الله عليه و سلّم ـ يَقول: «أصحابي كَالنّجوم بأيّهمُ اقتَدَيتم اهتَدَيتم» و يقول: «عَليكم بسنّتي و سنّه الخلفاء الرّاشدين المهديّين مِن بَعدي. عَضّوا عَليها بالنَّواجذ». أمّا الرسم الاملائي، فعُرضه للتغيير و التّبديل في أيّ وقت. و هذا بالنّسبه للمصحف الكامل. و أما الاجزاء و بعض الجُمَل و الآيات، فقد أجاز العلماء كِتابتها في الالواح و غيرها للصّغار بالرسم الاملائي تَسهيلاً عَليهم.»

«رسم مصحف عثماني، توقيفي است. و معناي توقيفي بودن اين است كه هر كس مي‌خواهد مصحفي بنويسد، بايد ملزم به رسم عثماني باشد كه در زمان عثمان بن عفان و با اجماع صحابه توسط گروهي كه معاويه بن سفيان در آن حضور داشت و به رياست زيد بن ثابت، كاتب وحي، نوشته شد. و پيامبر ـ كه درود خدا بر او باد ـ فرمود: «اصحاب من، مانند ستارگان هستند؛ به هر كدام اقتدا كنيد، هدايت مي‌شويد.» و فرمود: «از سنت من و سنت خلفاي راشدين كه بعد از من مي‌آيند، تبعيت كنيد و به آنها تمسك جوييد.»

 امّا رسم املايي؛ از آن‌رو كه در هر زماني در معرض تغيير و تبديل قرار دارد، نمي‌توان در كتابت يك مصحف كامل از آن استفاده كرد؛ امّا در اجزاء قرآن و بعضي از جمله‌ها و آيات، علما نوشتن آنها با رسم املايي را به منظور آسان نمودن براي كودكان و نوآموزان اجازه داده‌اند.»

قواعد علم‌ رسم‌المصحف‌

قواعد مهم و اساسي رسم عبارت است از:

الف‌ ـ قاعده‌ حذف‌:

1ـ حذف‌ الف‌ در مواردي؛ از جمله‌:

1ـ1ـ حذف‌ الف‌ از ياء نداء؛ مانند:  يايها الناس (بقره: 21)

2ـ1ـ حذف‌ الف‌ از هاء تنبيه‌؛ مانند:  هـانتم‌ (آل‌عمران: 66)

3ـ1ـ حذف‌ الف‌ بعد از ضمير متصل‌ «نا»؛ مانند: نجين‍ـكم‌ (بقره: 49)

4ـ1ـ حذف‌ الف‌ از لفظ‌ جلالة‌  «الله‌» .

5ـ1ـ حذف‌ الف‌ از كلمه‌  «الـه‌» .

2ـ حذف‌ ياء در مواردي؛ از جمله‌:

1ـ2ـ حذف‌ ياء از كلمات‌ منقوص‌ كه‌ تنوين‌ رفع‌ و جر دارند؛ مانند:  باغٍ (بقره: 173)، عادٍ (بقره: 173)

2ـ2ـ حذف‌ ياء ضمير متكلم وحده از كلماتي نظير: اطيعون (آل‌عمران: 50)، اتقون (بقره: 197)، خافون (آل‌عمران: 175)، فارهبون (بقره: 40) (مگر موارد استثنايي‌).

3ـ حذف‌ واو هنگامي‌ كه‌ واو مدي‌ در كنار واو ديگري‌ واقع‌ شود؛ مانند: يستون (نحل: 75)، داود (نساء: 163).

4ـ حذف‌ لام‌ هنگامي‌ كه‌ در حرف‌ لام‌ ديگري‌ ادغام‌ شود؛ مانند: اليل (قصص: 71)، الذي (بقره: 22)‌ (مگر موارد استثنايي‌).

ب‌ ـ قاعدة‌ زيادت‌ (اضافه‌ شدن‌):

1ـ زيادت‌ الف‌:

1ـ1ـ در كليه‌ اسامي‌ جمع‌ مذكر سالم‌ يا در ملحق‌ به‌ جمع‌ مذكر سالم، در حال‌ حذف‌ «نون‌»، بعد از واو، الف‌ اضافه‌ مي‌شود؛ مانند: بنوا اسرائيل (يونس: 90). 

2ـ1ـ بعد از همزه‌اي‌ كه‌ بر روي‌ واو نوشته‌ مي‌شود، الف‌ اضافه‌ مي‌شود؛ مانند: تفتؤا (يوسف: 85).

3ـ1ـ در كلمات‌  «مائه» (بقره: 261) ، «مائتين» (انفال: 65) ، «الظنونا» (احزاب: 10) ، «الرسولا» (احزاب: 66)، «السبيلا» (احزاب: 67) الف‌ اضافه‌ مي‌شود.

2ـ زيادت‌ ياء:

در كلمات‌  «نباي» (انعام: 34)‌ ، «آناي» (طه: 130)‌ ، «تلقاي» (يونس: 15)‌ ، «باييكم» (قلم: 6) ، «باييدٍ» (ذاريات: 47) ياء اضافه‌ مي‌شود.

3ـ زيادت‌ واو:

در كلمات‌  «اولوا» (هود: 116) ، «اولـئك» (بقره: 5) ، «اولاء» (آل‌عمران: 119) ، «اولات» (طلاق: 4) واو اضافه‌ مي‌شود.

ج‌ ـ قاعدة‌ همزه:

1ـ اگر همزه‌، ساكن‌ باشد، بر روي‌ حرف‌ متجانس‌ با حركت‌ قبلش‌ نوشته‌ مي‌شود؛ مانند: «ائذن» (توبه: 49)‌ ، «اؤتمن» (بقره: 283) ، «البأساء» (بقره: 177) (مگر موارد استثنايي‌).

2ـ همزة‌ متحرك‌:

1ـ2ـ اگر همزة‌ متحرك‌ در اول‌ كلمه‌ واقع‌ شود، بر روي‌ الف‌ نوشته‌ مي‌شود ؛ مانند: «ايوب» (انعام: 84) ، «ساصرف» (اعراف: 146) ، «فباي» (رحمان: 13) (مگر موارد استثنايي‌).

2ـ2ـ اگر همزه‌ متحرك‌ در وسط‌ كلمه‌ قرار گيرد، و پيش‌ از آن‌ نيز متحرك‌ باشد، با توجه‌ به‌ حركت‌ همزه‌ و نيز حركت‌ حرف‌ پيش‌ از آن‌، روي‌ حرف‌ متجانس‌ با حركت‌ قوي‌تر نوشته‌ مي‌شود، ترتيب‌ حركات‌ از قوي‌ به‌ ضعيف‌ چنين‌ است‌: «كسره، ضمه، فتحه، سكون»؛ مانند: «سال» (معارج: 1) ، «سئل» (بقره: 108) ، «نقرؤه» (اسراء: 93) (مگر موارد استثنايي‌).

3ـ2ـ اگر همزه‌ متحرك‌ در وسط‌ كلمه‌ قرار گيرد و پيش‌ از آن‌ ساكن‌ باشد، بر خلاف‌ قواعد املاي‌ عربي، بدون‌ كرسي‌ و در كنار حرف‌ متحرك‌ پيش‌ از خود نوشته‌ مي‌شود؛ مانند: «يس‍ــلونك» (بقره: 219) ‌، «مســولاً» (اسراء: 34) (مگر در موارد استثنايي‌).

4ـ2ـ اگر همزه‌ متحرك‌ در آخر كلمه‌ قرار گيرد، بر روي‌ حرف‌ متجانس‌ با حركت‌ قبلش‌ نوشته‌ مي‌شود؛ مانند: «سبأ» (نمل: 22) ، «شاطئ» (قصص: 30) ، «اللؤلؤ» (واقعه: 23) (مگر موارد استثنايي‌).

5ـ2ـ اگر همزه‌ متحرك‌ در آخر كلمه‌ قرار گيرد و حرف‌ قبل‌ از آن‌ ساكن‌ باشد، پايه‌اش‌ حذف‌ مي‌شود؛ مانند: «مل‌ء» (آل‌عمران: 91) ، «الخب‌ء» (نمل: 25) (مگر موارد استثنايي‌).

دـ قاعدة‌ ابدال:

1ـ تبديل‌ الف‌:

1ـ1ـ الف‌ در كلمات‌ «الصلوه‌» (بقره: 3) ، «الزكوه» (لقمان: 4) ، «الحيوه» (قصص: 79) به‌ واو تبديل‌ مي‌شود (مگر در موارد استثنايي‌).

2ـ1ـ الف‌ در مواردي‌ كه‌ منقلب‌ از ياء باشد، به‌ ياء تبديل‌ مي‌شود؛ مانند: «يتوفيكم» (نحل: 70)‌ ، «يـاسفي» (يوسف: 84).

3ـ1ـ الف‌ در كلمات‌ «الي»‌ ، «علي»‌ ، «اني»‌ ، «متي»‌ ، «بلي»‌ ، «حتي»‌ ، «لدي» (به‌ جز در سورة‌ يوسف‌) به‌ ياء تبديل‌ مي‌شود.

2ـ تبديل‌ نون:

نون‌ تأكيد خفيفه‌ در كلمات‌  «ليكونن‌» (يوسف: 32) و «لنسفعن‌» (علق: 15) به‌ الف‌ تبديل‌ مي‌شود؛ يعني‌ به‌ صورت‌:  «ليكوناً»  و  «لنسفعاً».

3ـ تبديل‌ تاء تأنيث‌ به‌ تاء كشيدة‌ مفتوحه‌ در كلمات‌ زير:

1ـ3ـ «رحمت‌» (بقره: 218 ؛ اعراف: 56 ؛ هود: 73 ؛ مريم: 2 ؛ روم: 50‌ و زخرف‌: 32).

2ـ3ـ «نعمت‌» (بقره: 231 ؛ آل‌ عمران‌: 103 ؛ مائده‌: 11 ؛ ابراهيم: 28 ؛ نحل: 72‌ ؛ لقمان: 31 ؛ فاطر: 3 و طور: 29).

3ـ3ـ «لعنت‌» در عبارت‌: «لعنت‌ الله‌» (آل‌عمران: 61).

4ـ3ـ «معصيت‌» (مجادله: 8 و 9)‌.

5ـ3ـ كلمات‌  «شجرت‌»، «قرت‌»، «جنت‌» و «بقيت‌» در عبارت‌هاي‌: «شجرت‌ الزقوم‌» (دخان: 43)، «قرت‌ عين‌» (قصص: 9)، «جنت‌ نعيم‌» (واقعه: 89) و «بقيت‌ الله‌» (هود: 86).

6ـ3ـ كلمه‌ «امرات‌» در مواردي‌ كه‌ به‌ زوجش‌ اضافه‌ شده‌ باشد؛ مانند:  «امرات نوحٍ» (تحريم: 10).

ه‍ ـ قاعدة‌ وصل‌ و فصل:

1ـ كلمة‌  «ان‌»  به‌ كلمه‌  «لا»  متصل‌ مي‌شود مگر در ده‌ موضع؛ مانند: «ان‌ لا تعبدوا» (هود: 26).

2ـ كلمة‌  «من‌»  به‌ كلمة‌  «ما»  متصل‌ مي‌شود مگر در عبارت‌  «من‌ ما ملكت‌» (نساء: 25 ؛ روم: 28)‌.

3ـ كلمة‌  «من‌»  به‌ كلمة‌  «من‌»  همواره‌ متصل‌ مي‌شود.

4ـ كلمة‌  «عن‌»  به‌ كلمة‌  «ما»  متصل‌ مي‌شود مگر در «عن‌ ما نهوا عنه» (اعراف‌: 166).

5ـ كلمة‌  «ان‌»  به‌ كلمه‌  «ما»  متصل‌ مي‌شود مگر در  «ان‌ ما نرينك» (رعد: 40).

6ـ كلمة‌  «ان‌»  به‌ كلمه‌  «ما»  همواره‌ متصل‌ مي‌شود.

7ـ كلمة‌  «كل»  به‌ كلمه‌  «ما»  متصل‌ مي‌شود مگر در چند مورد.

8ـ كلمات‌  «نعما» (بقره: 271)، «ربما» (حجر: 2)، «كانما» (انفال: 6)، «ويكان» (قصص: 82) متصل‌ نوشته‌ مي‌شوند.

و ـ موارد داراي‌ دو قرائت‌:

اگر كلمه‌اي‌ به‌ دو وجه‌ خوانده‌ شود، به‌ گونه‌اي‌ نوشته‌ مي‌شود كه‌ هر دو وجه‌ را متحمل‌ شود؛[83] مثل‌ «مـلك‌» (حمد: 4) كه‌ هم‌ «مالك‌» و هم‌ «ملك‌» خوانده‌ مي‌شود.

ارتباط رسم‌المصحف و قرائت

مناسب است به اقتضاي آخرين قاعده از قواعد رسم، اشاره‌اي داشته باشيم به ارتباط بين رسم و قرائت. آيا بين اين دو مقوله رابطه‌اي وجود دارد؟ اگر رابطه‌اي هست، آيا از نوع تأثير و تأثّر است؟ و اگر اين گونه است، كدام مؤثِّر و كدام مؤثَّرند؟

در پاسخ بايد گفت: از ظواهر و اقوال پيشينيان مي‌توان پذيرفت كه علي‌الاجمال رابطه‌اي از نوع تأثير و تأثر بين اين دو امر موجود است.

در باب تأثير رسم بر قرائت به بخشي از اقوال كسائي يكي از قاريان هفت‌گانه مشهور اشاره مي‌كنيم.

ابن‌مجاهد از محمد بن يحيي از خَلَف نقل مي‌كند:

«سمعتُ الكسائيَّ يقول: السين في الصراط اسير في كلام العرب، و لكني اقراُ بالصاد اَتَّبع الكتابَ؛ الكتابُ بالصاد.»

«شنيدم كسائي مي‌گفت: سين در كلمة «الصراط»[84] مطابق كلام عرب است ولي من آن را با صاد مي‌خوانم و از متن مصحف كه با صاد است پيروي مي‌كنم.»[85]

اين تنها نمونه‌اي بود از اقوالي كه تأثير رسم بر قرائت را نشان مي‌دهد. موارد و شواهدي از اين تأثيرگذاري را طي جدول ذيل ملاحظه مي‌كنيد:

سوره: آيه

رسم‌المصحف

قرائات موجود در كلمه

ملاحظات

نمل: 36

ءاتين

وصل:

ءاتانِ (حمزه، كسائي، ابن‌عامر، ابن‌كثير و شعبه)

ءاتانِيَ (ساير قاريان و راويان)

وقف:

دو وجهي: ءاتاني ـ ءاتان (ابوعمرو، حفص و قالون)

ءاتان (ساير قاريان و راويان)[86]

اختلاف در حذف و اثبات ياء زائده آخر كلمه و حركت آن در وصل است. در ساير كلمات داراي ياء زائده[87] نيز تقريباً همين اختلاف قرائت وجود دارد.

طور: 37

المصيطرون

المسيطرون (قنبل و هشام)

با اشمام صاد (خلف)

دو وجهي: با اشمام صاد و بدون اشمام (خلاد)

دو وجهي: المصيطرون، المسيطرون (حفص)

المصيطرون (ساير قاريان و راويان)[88]

اختلاف در خواندن كلمه با صاد (مطابق رسم)، سين (مطابق اصل كلمه) يا اشمام صداي صاد است.

اين بيان، ناظر به تأثير رسم بر قرائت به نحو جزئي از علت محسوب مي‌شود و نه علت تامه. به عبارت ديگر، اين كه قاري قرائت خاصي داشته، نه تنها بدين علت است كه كلمه اين گونه نگاشته شده، بلكه نحوه نگارش در قرائت تأثير دارد، همچنان كه شنيده‌ها، قواعد ادبي، لغت و نظاير آن نيز در قرائت تأثير داشته‌اند.

حال به خلاف اين تأثير بايد اشاره نمود. اگر بخواهيم به تأثيري از ناحيه قرائت بر رسم قايل شويم، يكي از دو فرض ذيل را بايد پذيرفت:

الف) قرائت قرآن در زمان پيامبر اكرم(ص) داراي اختلافاتي بوده است كه ايشان بدون اين كه تلاشي براي رفع آن نموده باشند به دستور مستقيم يا با سكوت و تقرير ايشان، قرآن طوري نگاشته شده كه آن قرائات در رسم لحاظ شوند.

اين فرض با يكي از وظايف اصلي رسالت كه «تلاوت و ابلاغ آيات بر مردم و تعليم صحيح آيات به ايشان است»[89] در تعارض است چرا كه اگر آن حضرت صرفاً به ابلاغ اوليه اكتفا بكند و كاري به اختلاف مردم در آنچه رسانده نداشته باشد، گويي خود، رسالتش را بي‌اثر كرده است. اين در حالي است كه آن حضرت حتي در خطبه‌اي كه در روزهاي واپسين حيات شريفشان و در حال بيماري ايراد كردند، دروغ‌زنندگان بر خود را دوزخي معرفي كرده و مي‌فرمايند:

«مَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ»

«هر كس از روي عمد بر من دروغ بندد، پس جايگاهش پر از آتش است.»[90]

ب) هر چند اختلافات در قرائت بعد از رحلت نبي مكرم اسلام(ص) پيش آمده، اما چون قرآن در زمان خليفه اول يا سوم كتابت و ضبط شده، طوري نگاشته شده است كه اختلافات معتبر در قرائت كلمات را شامل گردد و به نحوي اين اختلافات را تحمل كند.

اين فرض صحيح نيست زيرا بنا بر نقل‌هاي معتبر ـ كه قبلاً به بخش‌هايي از آنها اشاره شد ـ قرآن كريم در زمان رسول اكرم(ص) نگارش شد.[91]

در پايان مناسب است به مواردي اشاره شود كه رسم كلمه استثنايي بوده و قرائت آن داراي اختلافاتي است كه شايد تأثيرپذيري آنها از رسم، احتمال كمتري داشته باشد.

جدول ذيل، نمونه‌هايي از اين قبيل را شامل است:  

سوره: آيه

رسم‌المصحف

قرائت مطابق رسم

قرائت خلاف رسم

ملاحظات

نمل: 81

بهدي

تَهدي (حمزه)

بِهادي (ساير قاريان)[92]

كلمه «هادي» در مواضع ديگر با الف نوشته مي‌شود.

زخرف: 24

قل

قُل (تمام قاريان و راويان غير از ابن‌عامر و حفص)

قالَ (ابن‌عامر و حفص)[93]

كلمه «قال» در مواضع ديگر با الف نوشته مي‌شود.

منافقون: 10

اكن

اَكُن (تمام قاريان غير از ابوعمرو)

اَكونَ (ابوعمرو)[94]

اين كلمه با واو نوشته نشده است هر چند وجه اقرب نحوي آن مطابق قرائت ابوعمرو است

قريش: 1

لايلف

لايلاف (تمام قاريان غير از ابن‌عامر)

لاِلاف (ابن‌عامر)[95]

اين كلمه با ياء نوشته شده است

 

نتيجه‌گيري

هر چند در اين مقاله قصد نبود كه تمام زواياي بحث رسم المصحف بيان شود، ولي با بيان مباني و گسترة اين علم، سعي شد راه براي دقت نظر در اين علمِ نسبتاً فراموش شده از علوم قرآني باز شود و انديشمندان و صاحب‌نظران به ارائة ديدگاه‌هاي جديد و كامل‌تر در اين خصوص بپردازند.

با عنايت به آنچه مطرح گرديد، نگارنده عقيده دارد التزام به رسم المصحف در كتابت قرآن نه تنها امري مستحسن و پسنديده محسوب مي‌شود، بلكه از لحاظ نظري لازم و به جهت شرايط زمان و حفظ وحدت و يكپارچگي جهان اسلام مسأله‌اي حياتي و ضروري مي‌باشد.

اميد است با توجه به نظر علما و انديشمندان عالم اسلام، نظارت جدي و فراگير بر چاپ قرآن كريم در تمام كشورهاي اسلامي صورت گرفته و رعايت رسم المصحف از سوي تمام ناشران و دست‌اندركاران اين امر مورد عنايت قرار گيرد و با عبور از اين مرحله، گامي در جهت نزديك شدن به معارف حيات‌بخش اين كلام نوراني برداشته شود.  

 


فهرست منابع و مآخذ مورد استفاده

  بعد از قرآن كريم

* نهج‌البلاغه: اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب(ع)؛ جمع‌آوري سيدرضي؛ تصحيح و تعليق دكتر صبحي صالح؛ بيروت، ناشر ؟، چاپ اول، 1387ق/ 1967 م

1ـ الاتقان في علوم القرآن: جلال‌الدين ابوبكر عبدالرحمن سيوطي شافعي؛ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم؛ قم، نشر رضي، بيدار و عزيزي، چاپ ؟، بي‌تا

2ـ الكافي: ثقه‌الاسلام محمد بن يعقوب كليني؛ ترجمه وشرح فارسي محمد باقر كمره‌اي؛ تهران، انتشارات اسوه، چاپ چهارم، 1379ش

3ـ الاعلام: خيرالدين زركلي؛ بيروت، دار العلم للملايين، چاپ دوازدهم، 1410ق

4ـ الايرانيون و الادب العربي: قيس آل‌قيس؛ تهران، مؤسسه التحقيقات و البحوث الثقافيه، چاپ ؟، 1374ش

5ـ ايقاظ الاعلام لوجوب اتباع رسم المصحف الامام: محمد حبيب‌الله شنقيطي؛ قاهره، مطبعه المعاهد، چاپ ؟، 1345ق

6ـ بحارالانوار: علامه محمد باقر بن محمد تقي مجلسي؛ تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1376ش

7ـ بررسي تاريخي تحول رسم‌ الخط قرآن كريم از آغاز تا عصر حاضر: حميدرضا مستفيد؛ رسالة دكتري دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات؛ تهران، 1380ش

8ـ بررسي علمي ـ تطبيقي رسم‌المصحف و ضبط‌المصحف: كريم دولتي و ديگران؛ تهران، مركز طبع و نشر قرآن جمهوري اسلامي ايران، چاپ اول، 1384 ش

9ـ البرهان في تفسير القرآن: علامه سيد هاشم بحراني؛ بيروت، دار الهادي، چاپ چهارم، 1412ق/ 1992م

10ـ البرهان في علوم القرآن: بدرالدين محمد بن عبدالله زركشي؛ تحقيق دكتر يوسف عبدالرحمن مرعشلي، جمال حمدي ذهبي و ابراهيم عبدالله كردي؛ بيروت، دار المعرفه، چاپ دوم، 1415ق/ 1994 م

11ـ البهجه المرضيه في شرح الالفيه: جلال‌الدين عبدالرحمن سيوطي؛ تعليق مصطفي حسيني دشتي؛ قم، نشر مفيد و فيروزآبادي، چاپ ؟، 1363ش

12ـ البيان في تفسير القرآن: آيه‌الله سيد ابوالقاسم بن علي اكبر موسوي خويي؛ تهران، انتشارات كعبه، چاپ دوم، 1366ش

13ـ تاج العروس: محب‌الدين سيد محمد مرتضي زبيدي؛ تحقيق علي شيري؛ بيروت، دار الفكر، چاپ اول، 1414ق/ 1994م 

14ـ تاريخ ‌القرآن: ابوعبدالله زنجاني؛ تحقيق محمد عبدالرحيم؛ دمشق، دار الحكمه للطباعه و النشر، چاپ اول، 1410ق/ 1990م

15ـ تاريخ المصحف الشريف: عبدالفتاح قاضي؛ قاهره، اداره العامه للمعاهد الازهريه، چاپ ؟، 1371ق

16ـ تاريخ و علوم قرآن: سيد ابوالفضل ميرمحمدي زرندي؛ قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ يازدهم، 1377 ش

17ـ التمهيد في علوم القرآن: آيه‌الله محمد هادي معرفت؛ قم، مؤسسة نشر اسلامي جامعة مدرسين حوزة علمية قم، چاپ دوم، 1415ق

18ـ تنبيه الخِلان علي الاِعلان: ابراهيم بن احمد مارغني تونسي؛ بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1415ق

19ـ تهذيب القراءه: ابراهيم پورفرزيب؛ تهران، نشر كعبه، چاپ ؟، 1368ش

20ـ التيسير في القراءات السبع: ابوعمرو عثمان بن سعيد داني؛ تصحيح اوتو برتزل؛ تهران، كتابفروشي جعفري تبريزي، چاپ دوم، 1362ش

21ـ حقائق هامه حول القرآن الكريم: سيد جعفر مرتضي عاملي؛ قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، بي‌تا

22ـ دراسات في علوم القرآن الكريم: فهد بن عبدالرحمن رومي؛ رياض، مكتبه التوبه، چاپ هفتم، 1419ق/ 1998م

23ـ دليل الحيران علي مورد الظمآن: ابراهيم بن احمد مارغني تونسي؛ بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1415ق

24ـ رسم‌المصحف: غانم قدّوري الحمد؛ بيروت، مؤسسه المطبوعات العربيه، چاپ اول، 1402ق/ 1982م

25ـ رسم‌المصحف العثماني: عبدالفتاح اسماعيل شلبي؛ جده، دار الشروق، چاپ اول، 1985م

26ـ رَوح الجنان و روح الجنان: جمال‌الدين ابوالفتوح رازي؛ تصحيح و حواشي ميرزا ابوالحسن شعراني؛ تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ اول، 1356ش

27ـ السبعه في القراءات: ابوبكر احمد بن موسي بن عباس بن مجاهد بغدادي؛ تحقيق شوقي ضيف؛ قاهره، دار المعارف، چاپ سوم، بي‌تا

28ـ شرح الشاطبيه: علي‌محمد ضبّاع؛ قاهره، مكتبه و مطبعه محمدعلي صبيح و اولاده، چاپ ؟، بي‌تا

29ـ فضائل القرآن: ابوعبيد قاسم بن سلام هروي؛ تحقيق و شرح مروان عطيه، محسن خرابه، وفاء تقي‌الدين؛ دمشق، دار ابن‌كثير، چاپ اول، 1415ق/ 1995م

30ـ القاموس المحيط: محمد بن يعقوب فيروزآبادي؛ بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1415ق

31ـ القراء و القراءات بالمغرب: سعيد اعراب؛ بيروت، دار الغرب الاسلامي، چاپ اول، 1410ق/ 1990 م

32ـ لسان‌العرب: جمال‌الدين ابوالفضل محمد بن مكرم معروف به ابن‌منظور؛ تعليق علي شيري؛ بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ اول، 1408ق/ 1988 م

33ـ مختار الصحاح: محمد بن ابي‌بكر رازي؛ ترتيب و تحقيق محمود خاطر، حمزه فتح‌الله؛ بيروت، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1421ق/ 2001م

34ـ مرآه العقول في شرح اخبار آل الرسول(ص): محمدباقر مجلسي؛ تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ ؟، 1404ق/ 1363ش

35ـ المصاحف: ابوبكر عبدالله بن ابي‌داوود سليمان بن اشعث سجستاني؛ بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1405ق/ 1985م

36ـ معجم‌ رجال الحديث: آيه‌الله سيد ابوالقاسم بن علي اكبر موسوي خويي؛ بيروت، ناشر ؟، چاپ پنجم، 1413ق/ 1992م

37ـ معجم المؤلفين: عمر رضا كحاله؛ بيروت، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1414ق/ 1993م

38ـ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم (بحاشيه المصحف الشريف): محمد فؤاد عبدالباقي؛ تهران، انتشارات حر، چاپ دوم، 1383ش

39ـ مقدمه‌اي بر تاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا از آغاز تا ظهور عثماني‌ها: عبدالله ناصري طاهري؛ تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1375ش

40ـ المقنع في معرفه مرسوم مصاحف اهل الامصار: ابوعمرو عثمان بن سعيد داني؛ تحقيق محمد احمد دهمان؛ دمشق، دار الفكر، چاپ دوم، 1403ق/ 1983 م

41ـ مناهل‌العرفان في علوم القرآن: محمد عبدالعظيم زرقاني؛ تحقيق فواز احمد زمرلي؛ بيروت، دار الكتاب العربي، چاپ دوم، 1417ق/ 1996 م

42ـ منهج الصادقين في الزام المخالفين: مولي فتح‌الله كاشاني؛ تصحيح علي‌اكبر غفاري؛ تهران، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ ؟، بي‌تا

43ـ النشر في القراءات العشر: ابوالخير محمد بن محمد بن الجزري؛ بيروت، دار الكتاب العربي، چاپ ؟، بي‌تا



[1] اين موضوع در منابع مختلف و به صورت مستقيم يا غيرمستقيم نقل شده است. از جمله ر. ك به : هروي، ابوعبيد قاسم بن سلام، فضائل القرآن، ص 280 و 286 و زركشي، بدرالدين محمد بن عبدالله، البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 329

زرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل‌العرفان في علوم القرآن، ج 1، ص 298

[2] اشاره به آيه 9 از سوره حجر كه مي‌فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون.

[3] ميرمحمدي زرندي، ابوالفضل، تاريخ و علوم قرآن، صص 24 تا 26

[4] زنجاني، ابوعبدالله، تاريخ‌القرآن، صص 91 تا 94

[5] حضرت علي(ع) اول مسلمان بود و بيشترين ملازمت را با رسول مكرم اسلام(ص) داشت. هر چند در زمان نزول بعضي از بخش‌هاي قرآن حضور نداشت، اما بلافاصله پس از حضور، پيامبر گرامي(ص) بخش‌هاي فرود آمده را بر ايشان املا مي‌كردند و ايشان نيز نگارش مي‌نمودند تا بدان جا كه تمام آنچه نازل شده، همراه با تاويل آنها نزد آن بزرگوار وجود داشته است. (ر. ك. به : بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 16)

اميرالمؤمنين(ع)، عالم‌ترين اصحاب رسول خدا(ص) به ظاهر و باطن قرآن كريم بود. خود آن حضرت چنين مي‌فرمايد: «آيه‌اي نازل نشد مگر اين‌كه مي‌دانستم در بارة چه كسي، در چه مكاني و عليه چه كسي نازل شد. پروردگارم به من قلب عاقل (نه احساسي) و زباني گويا (به حق و حقيقت) عطا كرده است. (همان، ص 17)

حضرت علي(ع) در مقام احتجاج بر جماعتي از مهاجر و انصار فرمود: «اي طلحه! تمام آيه‌هايي را كه خداي متعال بر محمد(ص) نازل فرموده است، نزد من موجود است و پيغمبر(ص) آنها را به من املا فرموده و من نوشته‌ام، و همين طور تأويل آنها و همه حلال و حرام‌ها و حدود آنچه را كه امت تا روز قيامت به آن احتياج پيدا مي‌كنند نيز نزد من است؛ حتي ديه خراش جزئي.» (مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 92، ص 41).

[6] ابي بن كعب انصاري(م 20 ق) جزو اهالي يثرب (مدينه ‌الرسول) است كه در عقبه دوم شركت جسته و پس از ايمان به دين مبين اسلام، در سلك كتاب وحي قرار گرفت. (ميرمحمدي زرندي، ابوالفضل، تاريخ و علوم قرآن، ص 29)

وي نزد خاندان گرامي رسول خدا(ص) از قرب و منزلت ويژه‌اي برخورد بود تا بدانجا كه امام جعفر صادق(ع) در روايتي شريف، قرائت اهل بيت(ع) را مطابق با قرائت ابي بن كعب معرفي مي‌فرمايد. روايت مورد اشاره چنين است:

عبدالله‌ بن‌ فرقد و معلي‌ بن‌ خنيس‌ گويند: ما نزد امام‌ جعفر صادق‌(ع‌) بوديم‌ در حالي‌ كه‌ ربيعه‌ الرأي‌ نيز در آن‌ جا حضور داشت‌. آن‌گاه‌ امام‌ در باب‌ فضيلت‌ قرآن‌ بياناتي‌ فرموده‌ و سپس‌ گفتند: اِن‌ كان‌ ابن‌ مسعود لايقرأ علي‌ قراءتنا فهو ضال.

ربيعه‌ عرض‌ كرد: آيا وي‌ گمراه‌ است‌؟

حضرت‌ فرمودند: نعم‌ ضال‌. سپس‌ ادامه‌ دادند: اما نحن‌، فنقرا علي‌ قراءه‌ ابي. (مجلسي، محمد باقر، مرآه العقول في شرح اخبار آل الرسول(ص)، ج 12، صص 524 و 525)

آيه‌الله‌ العظمي‌ خوئي‌ حداقل‌ مفهوم‌ چنين‌ رواياتي‌ را تأييد ضمني‌ قرائت‌ ابي‌ بن‌ كعب دانسته‌ است‌. (خويي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 345)

البته امام‌ پيرو پيامبر(ص) است‌ نه‌ شخص‌ ديگر و اين تأكيدي بر صحت قرائت وي مي‌باشد.

[7] عبدالله بن مسعود(م 23 ق) از جمله صحابه‌اي است كه به كتابت قرآن مشغول بوده و از زمان حضور رسول خدا(ص) در مكه همراه ايشان بوده است. (زركلي، خيرالدين، الاعلام، ج 4، ص 137) در روايتي كه ذيل معرفي شخصيت ابي بن كعب انصاري آورده شد، امام صادق(ع) شخصيت عبدالله بن مسعود را به نحوي تخطئه نموده و حتي وي را در صورتي كه قرآن را مطابق قرائت ايشان نمي‌خوانده گمراه دانسته‌اند. (ر. ك به : پاورقي‌ قبل)

[8] زيد بن ثابت(م 45 ق) در يازده سالگي به مدينه هجرت كرد و در زمان رسول خدا(ص) به كتابت قرآن مشغول گشت. همچنين وي خط يهودي را به فرمايش آن حضرت(ص) فرا گرفت تا نامه‌هاي يهوديان را براي رسول خاتم(ص) بخواند. (زركلي، خيرالدين، الاعلام، ج 3، ص 57)

زيد از جمله مخالفان پذيرش ولايت اميرالمؤمنين(ع) بوده است. (ر. ك. به : عاملي، جعفر مرتضي، حقائق هامه حول ‌القرآن الكريم، صص 133 تا 137)

[9] عبدالله بن سعد بن ابي‌سرح(م 37 ق) برادر رضاعي عثمان بن عفان(م 35 ق) بود كه پس از ورود به مدينه، اسلام آورد. وي فردي باسواد و خوش‌خط بود و به همين علت در زمره كاتبان وحي قرار گرفت. زماني كه رسول خدا(ص) بر او مي‌خواند «سميع بصير» وي مي‌نوشت «سميع عليم» و در نظاير آن نيز تغيير ايجاد مي‌كرد. رسول اكرم(ص) كه از طريق وحي از كار ناشايست او مطلع بود، مي‌فرمودند : «او يك نفر است!». سپس وي با حالت ارتداد، كافر گشت و به مكه گريخت. پس از فتح مكه ـ با اين كه آن حضرت به كشتن او امر كرده بود ـ در جمله طلقاء (آزادشدگان) در آمد. (مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 92، صص 35 و 36)

[10] معاويه بن ابي‌سفيان(م 60 ق) نيز همانند عبدالله بن سعد از جمله كاتبان وحي محسوب مي‌شود.

[11] رومي، فهد بن عبدالرحمن، دراسات في علوم القرآن، ص 76

[12] مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 92، صص 36 و 37

[13] قرطاس و قراطيس در آيات 7 و 91 سوره انعام به كار رفته است.

[14] قلم و اقلام در آيات : آل‌عمران : 44 ؛ لقمان : 27 ؛ قلم : 1 ؛ علق : 4 به كار رفته است.

[15] مداد در آيه 109 سوره كهف به كار رفته است.

[16] صحف در آيات : طه : 133 ؛ نجم : 36 ؛ مدثر : 52 ؛ عبس : 13 ؛ تكوير : 10 ؛ اعلي : 18 و 19 ؛ بينه : 2 به كار رفته است.

[17] ر. ك به : سيوطي، جلال‌الدين عبدالرحمن بن ابي‌بكر، الاتقان في علوم القرآن، ج 1، صص 203 تا 208

[18] ر. ك به : حمد، غانم قدوري، رسم‌المصحف، صص 17 تا 57

[19] نمونه آن در آيه 24 سوره تكوير ملاحظه مي‌شود. قرائت مشهور «بضنين» است و در قرائت ابوعمرو، ابن‌كثير و كسائي «بظنين» خوانده شده است. (داني، ابوعمرو عثمان بن سعيد، التيسير في القراءات السبع، ص 220)

[20] نمونه آن در آيه 15 سوره شمس ملاحظه مي‌شود. قرائت مشهور «و لايخاف» است و در قرائت نافع و ابن‌عامر «فلايخاف» خوانده شده است. (داني، ابوعمرو عثمان بن سعيد، التيسير في القراءات السبع، ص 223)

[21] نمونه آن در آيه 80 سوره انبياء ملاحظه مي‌شود. قرائت حفص و ابن عامر «لتحصنكم» است؛ قرائت شعبه «لنحصنكم» و قرائت ساير قاريان هفت‌گانه «ليحصنكم» است. (داني، ابوعمرو عثمان بن سعيد، التيسير في القراءات السبع، ص 155)

[22] نمونه آن در آيه 245 سوره بقره ملاحظه مي‌شود. قرائت عاصم «فيضاعفَه» ، قرائت ابن‌عامر «فيضعّفَه»، قرائت ابن‌كثير «فيضعّفُه» و قرائت ساير قاريان هفت‌گانه «فيضاعفُه» است. (داني، ابوعمرو عثمان بن سعيد، التيسير في القراءات السبع، ص 81)

[23] كلمة «اآمنتم» بنا بر قرائت حمزه، كسائي و شعبه به صورت استفهام و با همزه استفهام قرائت شده است و ساير قاريان هفت‌گانه به صورت «آمنتم» بدون همزه استفهام خوانده‌اند. روايت قنبل به صورت «و آمنتم» نقل شده است. (داني، ابوعمرو عثمان بن سعيد، التيسير في القراءات السبع، ص 112)

[24] فيروزآبادي‌، مجدالدين محمد بن يعقوب، القاموس‌ المحيط‌، ج 4، ص 71. همچنين ر. ك به: ابن‌منظور، جمال‌الدين محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 5، صص 215 و 216

[25] رازي‌، زين‌الدين محمد بن ابي‌بكر، مختار الصحاح‌، ص 223. همچنين ابن‌منظور، جمال‌الدين محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 5، صص 215 و 216 و زبيدي، محب‌الدين سيد محمد مرتضي، تاج‌العروس، ج 16، ص 289

[26] مارغني‌، ابراهيم بن احمد، دليل‌ الحيران‌، ص‌ 25

[27] نهج‌البلاغه‌، حكمت‌ 369، تحقيق صبحي صالح

[28] البته شيوه نگارش تمام كلمات قرآن ـ حتي كلماتي كه كتابت‌شان با املاء مطابق است ـ در رسم‌المصحف مطرح مي‌شود ولي آنچه به طور معمول از رسم‌المصحف اراده مي‌شود، نگارش متفاوت كلمات با املاء است.

[29] مارغني‌، ابراهيم بن احمد، دليل‌ الحيران‌، ص‌ 25

[30] همان

[31] داني با واسطه از ابوعبيد قاسم بن سلام هروي نقل مي‌كند: «در مصحف الگو ـ مصحف خليفه سوم ـ كه از گنجينه برخي از فرمانروايان برايم به دست آمده بود و اثر خون وي را ديدم، در سوره بقره ملاحظه كردم ...» (داني، ابوعمرو عثمان بن سعيد، المقنع، ص 15)

وي در جاي ديگر مي‌نويسد: «... مصاحف در آن اختلاف دارند نه مورد ديگر؛ و من آن را در مصاحف قديم اهل عراق ديدم.» (همان، ص 17)

[32] اين‌ كلمه‌ دو بار در قرآن‌ به‌ كار رفته‌ كه‌ ظاهراً آيه 248 بقره مورد نظر است‌.

[33] «در نام‌ اين‌ افراد اختلاف‌ شده‌، اما بنابر نقل‌ داني‌ عبارتند از: عبدالله‌ بن‌ عمرو بن‌ عاص‌، عبدالله‌ بن‌ زبير، ابن‌ عباس‌ و عبدالرحمن‌ بن‌ حرث‌ بن‌ هشام‌.» (داني‌، ابوعمرو عثمان‌ بن‌ سعيد، المقنع‌، ص‌ 4)

[34] همان

[35] براي‌ مثال‌ ر. ك‌ به‌: زرقاني‌، محمد عبدالعظيم‌، مناهل‌ العرفان‌ في‌ علوم‌ القرآن‌، ج‌ 1، ص‌ 312

[36] داني‌، ابوعمرو عثمان‌ بن‌ سعيد، المقنع‌، صص‌ 9 و 10

[37] همان‌، صص‌ 10 تا ‌14

[38] داني‌، ابوعمرو عثمان‌ بن‌ سعيد، التيسير في القراءات السبع‌، ص 72

[39] مرعشلي‌ و ديگران‌، پاورقي‌ البرهان‌ في‌ علوم‌ القرآن‌، ج‌ 2، ص‌ 5

[40] سجستاني‌، ابوبكر عبدالله‌ بن‌ أبي‌داود‌، المصاحف‌، صص‌ 117 تا 128

[41] همان‌، صص‌ 49 تا 102

[42] سيوطي، جلال‌الدين عبدالرحمن بن ابي‌بكر، الاتقان في علوم القرآن، ج‌ 4، ص‌ 146

[43] مغرب‌، نام‌ سرزمين‌ وسيعي‌ است‌ كه‌ از غرب‌ مصر تا اقيانوس‌ اطلس‌ كشيده‌ شده‌ است‌ و شامل‌ كشورهاي‌ ليبي‌، تونس‌، الجزاير و مراكش‌ مي‌باشد و در دوره‌ اسلامي‌ به‌ سه‌ قسمت‌ تقسيم‌ مي‌شده‌ است‌:

1ـ مغرب‌ أدني‌ يا افريقيه‌ كه‌ «قيروان‌» پايتخت‌ سياسي‌ آن‌ بوده‌ و ليبي‌ و تونس‌ و بخش‌هايي‌ از شرق‌ الجزاير فعلي‌ را در بر گرفته‌ است‌.

2ـ مغرب‌ اوسط‌: شامل‌ الجزاير كنوني

3ـ مغرب‌ اقصي‌ كه‌ كشور مغرب‌ يا مراكش‌ كنوني‌ را بايد منطبق‌ بر آن‌ دانست‌.

در آغاز فتح‌ آن‌ منطقه‌، مسلمانان‌، آن‌ منطقه‌ را افريقيه‌ ـ همان‌ نام‌ معروف‌ نزد بيزانس‌هاـ مي‌ناميدند. در ادامه‌ گسترش‌ فتوحات‌ اسلامي‌ به‌ سمت‌ سواحل‌ اقيانوس‌ اطلس‌ و اندلس‌، نام‌ افريقيه‌ براي‌ مناطق‌ وسيع‌ فتح‌ شده‌ كوچك‌ بود و از آن‌ زمان‌ نام‌ مغرب‌ در جغرافياي‌ اسلامي‌ وارد شد. (ناصري‌ طاهري‌، مقدمه‌اي‌ بر تاريخ‌ سياسي‌ اجتماعي‌ شمال‌ آفريقا از آغاز تا ظهور عثماني‌ها، ص‌ 195 به‌ نقل‌ از: مونس‌، فتح‌ العرب‌ للمغرب‌، مكتبه‌الآداب‌، ص‌ 2)

ساير بلاد اسلامي‌ غير از سه بخش يادشده «مشرق‌» محسوب‌ مي‌شود.

[44] اعراب‌، سعيد، القراء و القراءات‌ بالمغرب‌، ص‌ 13

[45] زركلي‌، خيرالدين، الاعلام‌، ج‌ 5، ص‌ 113

[46] اعراب‌، سعيد، القراء و القراءات‌ بالمغرب‌، ص‌ 13

مالك‌ دربارة‌ قرائت‌ نافع‌ گفته‌ است‌: قرائت‌ نافع‌، سنّت‌ است‌. (ابن‌ مجاهد، ابوبكر احمد بن موسي، السبعه‌ في القراءات، ص‌62)

[47] آل‌ قيس‌، قيس، الايرانيون‌ و الادب‌ العربي‌، ج‌ 6، ص‌ 523؛ به‌ نقل‌ از: السبتي‌، ترتيب‌ المدارك‌ و تقريب‌ المسالك‌ لمعرفه‌ اعلام‌ مذهب‌ مالك‌، ج‌ 1، ص‌ 175

[48] اعراب، سعيد، القراء و القراءات‌ بالمغرب‌، ص‌ 13

[49] كتاب‌ «المقنع‌ في‌ معرفه‌ مرسوم‌ مصاحف‌ اهل‌ الامصار» تأليف‌ ابوعمرو عثمان‌ بن‌ سعيد داني‌ (371 ـ 444 ق‌) از جمله‌ مهم‌ترين‌ كتب‌ علم‌ رسم‌ به‌ شمار مي‌آيد.

در اين‌ كتاب‌، مؤلف‌ علاوه‌ بر نقل‌ حدود چهل روايت‌ از صحابه‌، تابعين‌ و علماي‌ پيش‌ از خود، به‌ ذكر رسم‌ مصاحف‌ مكتوب‌ از قرن‌ اول‌ تا زمان‌ خود نيز مبادرت‌ ورزيده‌ است‌.

يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ اين‌ كتاب‌، استفاده‌ ابوعمرو داني‌ از كتاب‌ «هجاء السنه‌» غازي‌ بن‌ قيس‌ اندلسي‌ است‌.

داني‌ در المقنع‌، گاهي‌ به‌ هنگام‌ نقل‌ روايات‌ رسم‌، به‌ جرح‌ و تعديل‌ آنها پرداخته‌ و صحت‌ و سقم‌ آنها را نيز بررسي‌ كرده‌ است‌. او در نقل‌ رسم‌ مصاحف‌، به‌ مشاهدات‌ خود از مصاحف‌ مناطق‌ مختلف‌ نيز بسيار تكيه‌ كرده‌ است‌. البته‌ اشاره‌ او تنها به‌ رسم‌ مصاحف‌ در مناطقي‌ است‌ كه‌ مصحف‌ امام‌ به‌ آن‌ مناطق‌ فرستاده‌ شده‌ بود. برخي‌ از مصاحف‌ مورد اشارة‌ وي‌ در قرون‌ اوليه‌ نوشته‌ شده‌، كه‌ او از آنها با عناويني‌ چون‌: «مصاحف‌ اهل‌ العراق‌ العتق‌»، «مصاحف‌ اهل‌ المدينه‌ و العراق‌ الاصليه‌ القديمه‌» و... ياد مي‌كند. ابوعمرو داني‌ معتقد است‌ كه‌ مصاحف‌ اين‌ مناطق‌ از روي‌ مصحف‌ امام‌ ويژة‌ آن‌ منطقه‌ نوشته‌ شده‌ يا لااقل‌ رسم‌ آنها به‌ رسم‌ مصحف‌ امام‌ نزديك‌ است‌.

اين‌ كتاب‌ از يك‌ مقدمه‌، 22 باب‌ و 18 فصل‌ تشكيل‌ شده‌ است‌ كه‌ در آنها به‌ موضوعات‌ زير پرداخته‌ شده‌ است‌: حذف‌ و اثبات‌ الف‌، حذف‌ و اثبات‌ ياء، حذف‌ و اثبات‌ واو، همزه‌ و چگونگي‌ نوشتن‌ آن‌ در مصاحف‌، حذف‌ و اثبات‌ لام‌، كلماتي‌ كه‌ در كتابت‌ مقطوع‌ ولي‌ در لفظ‌ موصول‌ خوانده‌ مي‌شوند، موارد اختلاف‌ و اتفاق‌ مصاحف‌ اهل‌ الامصار در حذف‌ و اثبات‌، موارد اتفاق‌ در مصاحف‌ اهل‌ عراق‌، آن‌ چه‌ مصاحف‌ اهل‌ حجاز و عراق‌ و شام‌ (كه‌ از مصحف‌ امام‌ گرفته‌ شده‌اند) در حذف‌ و زيادت‌، اختلاف‌ دارند.

البته‌، مؤلف‌ در پايان‌ كتاب‌ به‌ موضوعاتي‌ خارج‌ از مباحث‌ رسم‌ نيز پرداخته‌ است‌.

از آنجا كه‌ كتاب‌ «المقنع‌»، براساس‌ موضوع‌، فصل‌ بندي‌ شده‌، استفاده‌ از آن‌ مشكل‌ است‌. ضمن‌ اين‌ كه‌ او در مورد برخي‌ از كلمات‌، در دو جاي‌ مختلف‌ از كتاب‌، به‌ دو رسم‌ مختلف‌ از يك‌ كلمه‌ اشاره‌ مي‌كند.

از ديگر تأليفات‌ داني‌ مي‌توان‌ به‌ «المحكم‌ في‌ نقط‌ المصاحف‌»، «التيسير في‌ القراءات‌ السبع‌»، «المكتفي‌ في‌ الوقف‌ و الابتداء» اشاره‌ كرد. برخي‌، تأليفات‌ او را قريب‌ به‌ 120 كتاب‌ دانسته‌اند. (كحاله‌، عمر رضا، معجم‌ المؤلفين‌، ج‌ 2، ص‌ 360)

[50] زرقاني‌، محمد عبدالعظيم‌، مناهل‌ العرفان‌ في‌ علوم‌ القرآن‌، ج‌ 1، ص‌ 316

[51] «عقيله‌ اتراب‌ القصائد في‌ اسني‌ المقاصد» قصيده‌اي از چهار قصيدة‌ ابومحمد قاسم‌ بن‌ فيره‌ بن‌ خلف‌ بن‌ احمد رعيني‌ شاطبي‌ (538 ـ 590 ق‌)، از علماي‌ برجسته‌ علم‌ قرائات‌ است‌. شاطبي‌ اهل‌ شاطبيه‌ اندلس‌ است‌ و علم‌ قرائات‌ را از بلنسي‌ شاگرد ابوداوود سليمان‌ بن‌ نجاح‌ از دانش‌آموختگان‌ ابوعمرو داني‌ آموخته‌ است‌. (ضباع‌، علي‌ محمد، شرح‌ الشاطبيه‌، ص‌ 3)

او هنگام‌ اقامت‌ در قاهره‌، رئيس‌ مدرسه‌ فاضليه‌ و عهده‌دار كرسي‌ درس‌ اقراء بوده‌ است‌. قصيده‌ «عقيله‌ اتراب‌ القصائد في‌ اسني‌ المقاصد» معروف‌ به‌ «العقيله‌» است‌. شاطبي‌ در اين‌ قصيده‌ 289 بيتي‌ كتاب‌ «المقنع‌» (تأليف‌ ابوعمرو داني‌) را به‌ نظم‌ درآورده‌ است‌. ابن‌قاصح‌ در سال‌ 791 هجري‌ بر اين‌ قصيده‌ شرحي‌ به‌ نام‌ «تلخيص‌ الفوائد و تقريب‌ المتباعد» نگاشته‌ كه‌ در آن‌ به‌ شرح‌ مضامين‌ اين‌ قصيده‌ در ابواب‌ مختلف‌ اعم‌ از حذف‌ و اثبات‌ و زيادت‌ و موصول‌ و مقطوع‌ پرداخته‌ است‌ و يك‌ به‌ يك‌ ابيات‌ آن‌ را با استناد به‌ نظر متقدمان‌ و بويژه‌ ابوعمرو داني‌ تشريح‌ كرده‌ است‌.

[52] كتاب‌ «دليل‌ الحيران‌ علي‌ مورد الظمآن‌ في‌ فني الرسم‌ و الضبط‌»، تأليف‌ ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ احمد بن‌ سليمان‌ مارغني‌ تونسي‌ (متوفي‌ 1341 ق‌)، شرح‌ مختصري‌ است‌ بر منظومة‌ مورد الظمآن‌ از ابوعبدالله‌ محمد بن‌ محمد بن‌ ابراهيم‌ اموي‌ شريشي‌ مشهور به‌ «خراز». خراز عالم‌ به‌ قرائات‌ بوده‌ است‌. اصليت‌ او، شريشي‌ و خود وي‌ از فاس‌ است‌. او در قراءت‌ نافع‌، عالم‌ و امام‌، و در علوم‌ بسياري‌، از جمله‌ رسم‌ و ضبط‌، كامل‌ بوده‌ است‌. وي‌ به‌ اصول‌ و علل‌ اين‌ دو علم‌، آگاهي‌ كامل‌ داشت‌ و بر شيوخ‌ بزرگي‌ كه‌ امامان‌ قرائت‌ و ضبط‌ و رسم‌ بوده‌اند، قرائت‌ كرده‌ بود. (مارغني‌، ابراهيم بن احمد، دليل الحيران‌، ص‌ 4) او غير از «مورد الظمآن‌ في‌ رسم‌ احرف‌ القرآن‌» كتب‌ ديگري‌ نيز دارد؛ نظير «الدرر اللوامع‌ في‌ اصل‌ مقرأ الامام‌ نافع‌». (زركلي، خيرالدين، الاعلام‌، جلد 7، ص‌ 33) خراز، منظومة‌ ديگري‌ هم‌ در رسم‌ داشته‌ به‌ نام‌ «عمده‌ البيان‌» كه‌ ظاهراً نسخة‌ آن‌ موجود نيست‌. (مارغني‌، ابراهيم بن احمد، دليل الحيران‌، ص‌ 4)

«مورد الظمآن‌» مجموعاً بيش‌ از ششصد بيت‌ دارد كه‌ از اين‌ تعداد، حدود دو سوم‌ آن‌ به‌ رسم‌ اختصاص‌ دارد و بقية‌ آن‌ درباره‌ ضبط‌ است‌. اساس‌ سرودن‌ اين‌ منظومه‌، بيان‌ آراء علماي‌ متقدم‌، نظير داني‌ و سليمان‌ بن‌ نجاح‌ بوده‌ است‌. شارح‌ در توضيح‌ و تبيين‌ اشعار، از كتب‌ ديگر رسم‌ نظير المقنع‌، التنزيل‌، ذيل‌ الرسم‌، المنصف‌ نيز استفاده‌ نموده‌ است‌.

اين‌ شرح‌ به‌ بيان‌ خود مارغني‌ شرحي‌ است‌ ميانه‌ كه‌ در حقيقت‌ به‌ ارائه‌ خلاصه‌اي‌ از شرح‌ (مفصل‌) بخش‌ رسم‌ «عبدالواحد بن‌ عاشر» و نيز شرح‌ (مفصل‌) بخش‌ ضبط‌ «محمد تنسي‌» پرداخته‌ و در ترتيب‌ و تعبير نيز از آن‌ دو تبعيت‌ نموده‌ است‌. او مي‌گويد: «از آن‌ چه‌ اين‌ دو استاد در نقل‌ها، بحث‌ها و تعليل‌ها بسط‌ و تفصيل‌ داده‌اند صرف‌ نظر كرده‌؛ به‌ جهت‌ پرهيز از طولاني‌ شدن‌، فقط‌ به‌ اعراب‌ و تركيب‌ نحوي‌ ضروري‌ اكتفا نمودم‌، البته‌ در جاهايي‌ كه‌ سراينده‌ نظر مخالف‌ يا وجه‌ دومي‌ را ذكر كرده‌، به‌ آن‌ چه‌ تنسي‌ به‌ آن‌ نظر داشته‌ عمل‌ كرده‌ام‌». (همان) تأليف‌ اين‌ شرح‌ در سال‌ 1325 هجري‌ قمري‌ به‌ پايان‌ رسيده‌ است‌.

[53] كتاب‌ «تنبيه‌ الخلان‌ علي‌ الاعلان‌ بتكميل‌ مورد الظمآن‌» تأليف‌ ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ احمد بن‌ سليمان‌ مارغني‌ تونسي‌ (م‌ 1341 ق‌) است‌. مؤلف‌ كتاب‌ از مقريان‌ و قرآن‌ پژوهان‌ بنام‌ در سده‌ اخير است‌. كتاب‌ تنبيه‌ الخلان‌ شرحي‌ است‌ بر منظومه‌ «الاعلان‌ بتكميل‌ مورد الظمآن‌» سروده‌ عبدالواحد بن‌ عاشر اندلسي‌ (م 1040 ق‌). ابن‌ عاشر در سروده‌ خود به‌ رسم‌ كلمات‌ قرآن‌ بر اساس‌ تمام‌ قراءات‌ به‌ جز قرائت‌ نافع‌ پرداخته‌ است‌. وي‌ با اين‌ كار در حقيقت‌ منظومه‌ «مورد الظمآن‌» سروده‌ خراز را تكميل‌ كرده‌ است‌. منظومه‌ خراز به‌ رسم‌ و ضبط‌ كلمات‌ قرآن‌ بر اساس‌ قرائت‌ نافع‌ پرداخته‌ است‌. شرح‌ مارغني‌ بر هر دو قصيده‌ به‌ همراه‌ يكديگر به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌.

مؤلف‌ «كتاب‌ تنبيه‌ الخلان‌» در ضمن‌ شرح‌ ابيات‌ منظومه‌ «الاعلان‌» به‌ مصاحف‌ عثماني‌ اشاره‌ مي‌كند و مي‌گويد: «مصاحف‌ عثماني‌ متعارف‌ در بين‌ اهل‌ رسم‌، شش‌ مصحف‌اند: اول‌ مصحف‌ امام‌ كه‌ عثمان‌ آن‌ را نزد خود نگاه‌ داشت‌، دوم‌ مصحف‌ مدني‌ كه‌ نزد اهل‌ مدينه‌ بود، سوم‌ مصحف‌ مكي‌ كه‌ به‌ اين‌ دو مصاحف‌ حجازي‌ يا حرمي‌ مي‌گفتند، چهارم‌ مصحف‌ شامي‌، پنجم‌ و ششم‌ مصاحف‌ كوفي‌ و بصري‌ كه‌ به‌ اين‌ دو مصاحف‌ عراقي‌ مي‌گفتند». (مارغني، ابراهيم بن احمد، تنبيه‌الخلان، ص 282) او در شرح‌ خود مي‌گويد كه‌ قاري‌ بايد از مصحفي‌ قرائت‌ كند كه‌ رسم‌المصحف‌ آن‌ موافق‌ قرائتش‌ است‌ و مجاز نيست‌ به‌ قرائت‌ از روي‌ مصحفي‌ بپردازد كه‌ مخالف‌ قرائتش‌ است‌. سپس‌ به‌ مقصود اصلي‌؛ يعني‌ موارد اختلاف‌ رسم‌ مصاحف‌ مي‌پردازد و آن‌ را در چهار بخش‌ بيان‌ مي‌كند: بخش‌ اول‌، شامل‌ اختلاف‌ رسم‌ مصاحف‌ از ابتداي‌ سوره‌ حمد تا ابتداي‌ سوره‌ اعراف‌ است‌، اين‌ بخش‌ شامل‌ چهارده‌ موضع‌ از مواضعي‌ است‌ كه‌ ميان‌ مصاحف‌ تفاوت‌ وجود دارد، بخش‌ دوم‌ شامل‌ اختلاف‌ رسم‌ مصاحف‌ از ابتداي‌ سوره‌ اعراف‌ تا ابتداي‌ سوره‌ مريم‌ است‌. اين‌ بخش‌ سيزده‌ موضع‌ از مواضعي‌ را كه‌ ميان‌ مصاحف‌ تفاوت‌ وجود دارد، شامل‌ مي‌شود، بخش‌ سوم‌، شامل‌ اختلاف‌ رسم‌ مصاحف‌ ازابتداي‌ سوره‌ مريم‌ تا ابتداي‌ سوره‌ ص‌ است‌ كه‌ شامل‌ دوازده‌ موضع‌ از مواضع‌ اختلافي‌ ميان‌ مصاحف‌ است‌، بخش‌ چهارم‌، شامل‌ اختلاف‌ رسم‌ مصاحف‌ از ابتداي‌ سوره‌ ص‌ تا آخر قرآن‌ است‌ و شامل‌ هفده‌ موضع‌ از مواضع‌ اختلافي‌ ميان‌ مصاحف‌ است‌.

شارح‌ در پايان‌ مي‌گويد كه‌ ناظم‌ (ابنعاشر اندلسي‌) به‌ دو مطلب‌ كه‌ صاحب‌ كتاب‌ المقنع‌ و العقيله‌ به‌ آن‌ پرداخته‌اند اشاره‌ نكرده‌ است‌ يكي‌ مواردي‌ كه‌ در مصاحف‌ مورد اختلاف‌ است‌ اما قراء سبعه‌ بر يكي‌ از وجوه‌ اتفاق‌ دارند؛ مانند: «رياشاً» در سوره‌ اعراف‌ كه‌ در برخي‌ مصاحف‌ بعد از ياء، الف‌ آمده‌ است‌ اما همه‌ قراء آن‌ را بدون‌ الف‌ خوانده‌اند. دوم‌ مواردي‌ كه‌ مصاحف‌ بر آن‌ اتفاق‌ دارند اما در ميان‌ قراء مورد اختلاف‌ است‌. مانند «فخراج ربك» در سوره‌ مؤمنون‌ كه‌ در همه‌ مصاحف‌ بعد از راء، الف‌ نوشته‌ شده‌ است‌ اما قراء در اثبات‌ آن‌ اختلاف‌ دارند.

[54] زرقاني‌، محمد عبدالعظيم‌، مناهل‌ العرفان‌ في‌ علوم‌ القرآن‌، ج‌ 1، ص‌ 316

[55] قاضي‌، عبدالفتّاح، تاريخ‌ المصحف‌ الشريف‌، ص‌ 52

[56] نظر كميته‌ فتواي‌ مصر در وجوب‌ التزام‌ به‌ رسم‌ المصحف‌ براي‌ نخستين‌ بار در سال‌ 1355 هجري قمري در مجله‌ «الرساله»‌ بدين شرح انتشار يافت‌:

«و أمّا طبعُ‌ المصحفِ الكريم‌ عَلي‌ قواعدِ الرّسم‌ الكتابي‌ العادي‌ المتَّبع‌ الإن‌، فَاللّجنه‌ تَري‌ لزوم‌َ الوقفِ‌ عِند المأثور من‌ كتابه‌ المصحف‌ و هِجائه‌ و ذلك‌ لاَنَّ‌ القرآن‌ الكريم‌ كُتب‌ وقت‌َ نزوله‌ عَلي‌ النّبي‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و سلم‌ و مَضي‌ عهده‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و سلم‌ و القرآن‌ عَلي‌ هذه‌ الكِتبه‌ لم‌ يُحدث‌ فيها تغيير و لا تبديل‌ و قد كُتبت‌ به‌ مصاحف‌ عثمان‌ و وزعت‌ علي‌ الامصار لتكونَ‌ اِمامًا لِلمسلمين‌ و أقرّ أصحابُ‌ النبي‌ صلي‌ الله‌ عليه‌ و سلّم‌ عَمل‌ عثمان رضي‌ الله‌ عنه‌ و لم‌ يخالفه‌ أحد فيما فعل‌ واستمرّ المصحف‌ مكتوباً بهذا الرسم‌ في‌ عهد بقيه‌ الصّحابهِ‌ و التّابعين‌ و تابعي‌ التّابعين‌ و الائمّه‌ المجتهدين‌ في‌ عصورهم‌ المختلفه‌.»

«اما نظر كميته‌ فتوا درباره‌ چاپ‌ مصحف‌ كريم‌ به‌ روشي‌ كه‌ امروزه‌، معمولاً پيروي‌ مي‌شود (يعني‌ كتابت‌ بر اساس‌ قواعد املاء عربي‌)؛ اين‌ است‌ كه‌ قرآن‌ بايد مطابق‌ آن‌ چه‌ كه‌ مأثور بوده‌ و به‌ ما رسيده‌ است‌، نوشته‌ شود، چرا كه‌ قرآن‌ به‌ هنگام‌ نزولش‌ بر پيامبر(ص‌) و بعد از آن،‌ به‌ همان‌ صورت‌ نگاشته‌ شده‌ است‌ و هيچ‌ تغيير و تبديلي‌ در آن‌ ايجاد نگرديده‌ است‌ و مصاحف‌ عثمان‌ هم‌ به‌ همان‌گونه‌ كتابت‌ شده‌ و در شهرهاي‌ مختلف‌  توزيع‌ گرديده‌ است‌ تا امام‌ و پيشوا و راهنماي‌ مسلمانان‌ باشد. بعلاوه‌، اصحاب‌ پيامبر(ص‌)، عمل‌ عثمان‌ را پذيرفتند و هيچ‌ يك‌ از آنان‌ در اين‌ عمل‌ با او مخالفت‌ نكرد و نگارش‌ مصحف‌ با اين‌ شيوه‌ كتابت‌ در زمان‌ بقيه‌ صحابه‌ و تابعين‌ و تابع‌ تابعين‌ و علماي‌ بزرگ‌ در زمان‌هاي‌ مختلف‌ نيز ادامه‌ داشته‌ است‌.» (جزء 10، مجلد 7، صفحه‌ 730 شوال‌ 1355 ق‌ / 1937 م).

[57] شنقيطي، محمد حبيب‌الله بن عبدالله، ايقاظ‌ الاعلام‌ لوجوب‌ اتباع‌ رسم‌ المصحف‌ الامام‌، ص‌ 9

[58] قاضي‌، عبدالفتّاح، تاريخ‌ المصحف‌ الشريف‌، ص‌ 51

[59] معرفت، محمدهادي، التمهيد، ج 1، صص 365 تا 367

[60] از جمله ر. ك به: زرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان، ج 1، ص 314 و معرفت، محمدهادي، التمهيد، ج 1، صص 378 تا 380 به نقل از مراكشي، ابوالعباس ابن‌البنّاء، عنوان الدليل في مرسوم التنزيل

[61] مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 92، ص 34

[62] واقعه: 74 و 96، حاقه: 52، علق: 1

[63] به عنوان نمونه يكي از موارد لازم الحذف در فعل عامل مفعول مطلق، فعل امر است. ابن‌مالك نحوي (م 670 ق) در الفيه چنين سروده است:

و الحذف حتم مع آت بدلاً                                 من فعله كندلاً اللذ كاندُلا

(سيوطي، جلال‌الدين عبدالرحمن، البهجه المرضيه في شرح الالفيه، ج 1، صص 200 و 201)

حال آن كه در آيه 41 سوره احزاب بر خلاف اين قاعده مي‌فرمايد:

يايها الذين ءامنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً.

در اين جا فعل امر عامل در «ذكراً» حذف نشده است.    

[64] البته رساله‌اي در باب رسم از شيخ احمد احسايي ـ رئيس فرقة شيخيه ـ در «مجموعه الرسائل» وجود دارد.

[65] نساء: 78

[66] رازي، ابوالفتوح، روح‌ الجنان‌ و روح‌ الجنان‌، ج‌ 3، ص‌ 443

[67] منافقون‌: 10

[68] رازي، ابوالفتوح، روح‌ الجنان‌ و روح‌ الجنان‌،  ج‌ 11، ص‌ 167

[69] در اينجا علامه‌ شعراني‌ به‌ ذكر مثال‌هاي‌ متعددي‌ دربارة‌ اختلاف‌ رسم‌المصحف‌ و رسم‌الاملاء مي‌پردازد.

[70] كاشي، مولي فتح‌الله، مقدمه‌ تفسير منهج‌ الصادقين‌، صص‌ 31 ـ 30

[71] رازي، ابوالفتوح، روح‌ الجنان‌ و روح‌ الجنان‌، ج‌ 3، ص‌ 443، پاورقي‌

[72] همان‌، ج‌ 7، ص‌ 470، پاورقي‌

[73] خميني، سيد مصطفي، تفسير القرآن‌ الكريم‌، ج‌ 1، صص‌ 91 ـ 87

[74] پيشين‌، صص‌ 224 ـ 223

[75] فرمايش‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ در جمع‌ اعضاي‌ دارالقرآن‌الكريم‌ سازمان‌ تبليغات‌ اسلامي‌، 11/6/70

[76] فصلنامة‌ بينات‌، سال اول، شمارة 2، ص 92

[77] معرفت، محمدهادي، التمهيد في علوم‌القرآن، ج1، ص 383

[78] براي‌ اطلاع‌ بيشتر از برخي نظريات علماي‌ مذاهب‌ گوناگون‌ اهل‌ سنت‌ ر. ك‌ به‌: البرهان‌، ج‌ 2، صص‌ 10 تا 14

[79] مجله الرساله، جزء 10، مجلد 7، ص‌ 730، شوال‌ 1355 ق/ 1937 م

[80] رسم‌ المصحف‌ العثماني‌، صص 81 و 82

[81] همان، صص 83 و 84

[82] همان

[83] تحمل قرائات يعني كلمه به گونه‌اي نوشته شود كه بتواند شكل‌هاي مختلف قرائت آن كلمه را نشان دهد.

[84] حمد: 6

[85] بغدادي، ابوبكر احمد بن موسي بن مجاهد، السبعه في القراءات، ص 107

[86] داني‌، ابوعمرو عثمان‌ بن‌ سعيد، التيسير في القراءات السبع‌، ص 170

[87] ياء زائده، يائي است در آخر كلمه كه در رسم‌الخط قرآن نوشته نشده است ولي در بعضي از قرائات خوانده مي‌شود. تعداد آنها 62 مورد در كل قرآن است. (پورفرزيب، ابراهيم، تهذيب القراءه، صص 117 تا 120)

[88] داني‌، ابوعمرو عثمان‌ بن‌ سعيد، التيسير في القراءات السبع‌، ص 204

[89] اشاره به آيات مختلف از جمله: آل‌عمران: 164 و جمعه: 2

[90] نهج‌البلاغه‌، خطبه 210، تحقيق صبحي صالح

[91] براي تفصيل اين بحث، ر. ك به: خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، صص 240 تا 259

[92] داني‌، ابوعمرو عثمان‌ بن‌ سعيد، التيسير في القراءات السبع‌، ص 169‌

[93] همان، ص 196

[94] همان، ص 211

[95] همان، ص 225               

 

 

 

 

 



 



 
 
 
 



Powered by NarTech